خلاصه تفسیر ایات 41-45 سوره انعام از تفسیر تسنیم
در آيهٴ بعد. اينچنين ميفرمايد: ﴿بَلْ إِيّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُون﴾ يعني حالي به شما دست ميدهد كه حقيقت خدا ظهور ميكند او را مييابيد بعد ميطلبيد و بطلان وثن و صنم هم ظهور ميكند از آنها اعراض ميكنيد مثل يخي كه آب بشود ديگر چيزي براي بت نميماند برای شما معلوم ميشود كه چوب است همان طوري كه از ديگر سنگها و چوبها كاري ساخته نيست از اين وثن و صنم هم كاري ساخته نيست ﴿ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاّ إِيّاهُ﴾
اما آيهٴ 42 فرمود: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلي أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ ٭ فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ﴾ فرمود من سوگند ياد ميكنم كه نسبت [به] امتهاي گذشته ما انبيايي را فرستاديم قبل از تو كه اين انبيا آنها را به راه توحيد دعوت كردند دعوتهاي سهگانه حالا حكمت بود موعظه حسنه بود جدال احسن بود وقتي آن راههاي عِلمي سودمند نبود مجاري عَملي را شروع كرديم مجاري عملي هم آزمون خداست ما آنها را به بأساء و ضراء گرفتيم حالا با جنگ يا غير جنگ يا شدتهاي بدني و ضررهاي روحي به غم و اندوه و امثال ذلك كه ضراء است آنها را امتحان كرديم يا درد بدني و فقر و مانند آن كه امر بدني بود و بيروني است مبتلا كرديم آنها را امتحان كرديم شايد اينها تضرع كنند اين ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾ در جايي است كه فرمود اميد تضرع هست رجاء تضرع هست معلوم ميشود اينها همچنان مختاراند نه ملجأ نه مضطر . بعد هم تحضيض ميكند و از طرفي هم تحذير ميكند فرمود ما اينها را آزموديم چرا نگفتند يا الله؟ ما آنها را به سختي قرار داديم كه اينها از ما بخواهند ﴿فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا﴾ خب ما اينها را گرفتيم تا از ما با ضراعت و ابتهال چيز بخواهند چرا نخواستند اين يك مدرسه است
﴿ وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان طوري كه شما ميبينيد بعضي از اين چشمههاي معدني با املاح ميجوشد ولي اول راه خود را ميبندد اين خواطر بد اين تبهكاريها اين سيّئات راه خود آدم را ميبندد اين قلب ميشود قَسي در سورهٴ مباركهٴ «حديد» فرمود: ﴿فطالَ عَلَيْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿لكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ ﴾ پس دلها متنبّه نشد آن فطرت زير اين انبار و تلي از رسوبات دفن شد از سويي ديگر شيطان اعمال اينها را تضمين كرد كه به فلان كار مراجعه كنيد به فلان شيء مراجعه كنيد مشكلتان از اين راه حل ميشود دست به فلان كار بزنيد چهارتا خلاف بكنيد مشكلتان را حل كنيد و مانند آن .خب پس قساوت دل از يك سو, سُلطه شيطان از سويي ديگر باعث شد كه اينها ضراعت و ابتهال و ناله نكردند اين نعمت الهي را از دست دادند .
خب اين با آن اصل كلي كه در موارد فراواني از قرآن كريم آمده و در آيهٴ چهل هم اينجا مطرح شده است كه اگر عذاب الهي بيايد اينها ميگويند يا الله اين منافات ندارد براي اينكه آن به حدّ اِلجاء و اضطرار ميرسد اين در حد اختيار است نه اينكه عدهاي فطرت خودشان را از دست داده باشند حتي در حال اِلجاء هم نگويند خب بالأخره كسي از فرعون كه بدتر نيست او هم وقتي ﴿فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ﴾ كه شد گفت: ﴿آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ﴾ براي رفع هرگونه شبهه نگفت ايمان آوردم به الله كه تا بگويند خب اين الله همان اللهي بود كه خودت ميگفتي ﴿فَقالَ أَنَا رَبُّكُمُ اْلأَعْلي﴾ گفت: ﴿آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ﴾ منتها آن وقت سودي نداشت در حال اِلجاء و در حال اضطرار همه بر اساس آن فطرت متوجه حقيقت ميشوند اينچنين نيست كه اين آيه ناظر به بحث اِلجاء باشد تا ما بگوييم آيه اولي كه ميگويد عدهاي در حال اِلجاء موحّدانه ناله ميكنند و عدهاي در حال الجاء هم موحّدانه ناله نميكنند اينها فطرت را از بين بردند چون فطرت هرگز از بين رفتني نيست بلكه مراحل ابتلاء و عذاب فرق ميكند .
در آيهٴ بعد فرمود: ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّي إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً﴾
آنچه كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ميفرمايد اين است كه :اين ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ﴾ اين طليعهٴ عذاب است. چراكه در آغاز آيهٴ بعد آمده ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ اين معلوم ميشود كه حالا بخواهد بگيرد اگر اين دومي هم مثل اولي امتحان بود ميفرمود ما اول اينها را به سختي آزموديم بعد به رفاه آزموديم . از اينكه ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ﴾ را قبل از ﴿فَتَحْنا عَلَيْهِمْ﴾ ذكر فرمود معلوم ميشود حالا ميخواهد بگيرد نه حالا باز ميخواهد امتحان بكند. اگر اين ﴿فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا﴾ بعد قرار ميگرفت آنوقت اين آيهٴ محل بحث وِزان همان آيهٴ 95 سورهٴ «اعراف» بود كه فرمود ما هيچ امتي را نفرستاديم مگر اينكه ﴿إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ٭ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتّي عَفَوْا﴾ بعد ديديم ميگويند نه روزگار است اين پدران ما هم همين طور بودند گاهي ضراء بود گاهي سراء بود به جايي كه متنبّه بشوند آن وقت اينها را گرفت.
اما احتمال اينكه تا بگيرد باز اتمام حجت باشد هست خب يقيناً هست چون انسان تا آخرين لحظه راه براي توبهاش هست.
حالا اگر ذات اقدس الهي مقدمات عذاب را فراهم كرده است آنها توبه كردند خب برميگردند پس معلوم ميشود تا آخرين لحظهٴ اختيار اينچنين نيست كه اين عذاب قابل كشف نباشد با دعا برميگردد با صدقه و صله رحم برميگردد و مانند آن.
فرمود وقتي ما اينها را دفعتاً گرفتيم اينها مبلساند ابلاس همان سراسيمه است, فرمودند اينها مبلساند, سراسيمهاند, نميدانند كجا چه حرفي را بزنند و نميتوانند راه خروجي داشته باشند
فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾
در بعضي از آيات ديگر ميفرمايد راه دفعتاً گيري الهي اين است كه ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ يك وقتي انسان در يك اتاقي نشسته است اين اتاق ميلرزد خب انسان فرار ميكند يا از سقف ويران ميشود انسان فرار ميكند يا از ديوار خراب ميشود فرار ميكند يك وقت هيچ كدام ازاين سه, چهار راه نيست بلكه دفعتاً پايه ويران ميشود خب اگر چهار تا پايه دارد فرض اين پايهها دفعتاً بريزد خب سقف ميريزد ديگر راه براي فرار نيست كه فرمود دفعتاً اينچنين ميگيرد ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ اينجا هم فرمود: ﴿فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ﴾ بعد ديديم حيف روزگار است كه اينها اينجا عالم را معطل كنند ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾
﴿دابِرُ﴾ هم به معناي اصل تفسير شده است هم به معناي آينده . نسل آينده كه «دَبر» نسل فعلي است اينها را ميگويند ﴿دابِرُ﴾ خدا وقتي اصل را قصد ميكند نسل را هم قصد ميكند .پس ﴿دابِرُ﴾ اگر به معناي اصل باشد «فقطع اصل القوم» اگر به معناي نسل باشد كنايه از آن است كه ما خود اينها را برديم طوري كه نسلي هم از اينها نمانده است.
مطلب بعدي هم آن است كه در همهٴ اين موارد ضمير جمع به آنها برگشت اما اينجا كه اسم ظاهر را آورد فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اگر ميفرمود «دابرهم» مختصرتر بود اما براي تعليق حكم بر وصف ﴿الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ را هم ذكر فرمود وگرنه در همه آن چند جمله ﴿جَاءَهُمُ ... تَضَرَّعُوا﴾ ،﴿ َعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ﴾، ﴿قَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همه جا ضمير جمع آورد و كافي بود فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اين مجموعاً يك آيه است و هميشه اين آيه زنده است
نكته بعدي و مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ عذاب آن هم عذاب استئصال كه يك گروهي را مستأصل ميكند يعني اصلشان را برانداخته ميكند و قطع ميكند كه چنين عذابي را ميگويند عذاب استئصال براي امتهاي اسلامي و همچنين براي جوامع بشري نعمت است. ذات اقدس الهي يك كار ميكند در سراسر عالم ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ از آن ذات اقدس الهي كه واحدي است «لا شريك له» يك كار طولاني ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ نشأت ميگيرد كه «لا شبيه له» اين كار در هر جا ظهور خاص و اثر مخصوص دارد براي يك عده قهر است براي يك عده مهر. قهر و مهر خدا در حقيقت مهر است خدا نسبت به كل نظام مهر محض دارد براي اينكه براي كل نظام مهر محض را اعمال بكند آنهايي كه احياناً مانع رشد نظاماند آنها را براندازي ميكند و ميفرمايد برانداختن آنها روي مهر ما است قهراً چنين خدايي اگر ظالمين را برداشت گر چه نسبت به ظالمين اعمال جلال و قهر است ولي نسبت به انبيا, مرسلين, اوليا, مؤمنين و نسبت به كل نظام مهر است و لطف و جمال لذا بعد از اينكه فرمود: ﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ هم خودش حمد كرد هم به ما حمد آموخت فرمود: ﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾
اينجا جاي ﴿أَنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾ ﴿إِنَّ اللّهَ عَزيزٌ ذُو انتِقامٍ﴾ و امثال ذلك نيست ميخواهد بفرمايد ما نسبت به كل نظام رحم كرديم ما گفتيم ﴿كَتَبَ اللّهُ َلأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي﴾ به وعدهمان وفا كرديم گفتيم ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ﴾ و به عهدمان وفا كرديم گفتيم ﴿لَيَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ﴾ به وعده مان وفا كرديم گفتيم ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ به وعدهمان وفا كرديم.
﴿وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ هم خودش حمد كرد هم به ما آئين حمد آموخت چون در مقابل نعمت است بنابراين اين نقمتي كه نسبت به ظالمين هست عين نِعمتي است نسبت به انبيا و مرسلين و اوليا و مؤمنين و مستضعفين است و ما هم در برابر هر پيروزي بايد بگوئيم ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾ تا اين شكر سبب مزيد همين نعمت بشود اينكه فرمود: ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ َلأَزيدَنَّكُمْ﴾ تناسب حكم و موضوع احتجاب ميكند كه شكر هر نعمتي مايه افزايش همان نعمت است