خلاصه برگزیده تفسیر تسنیم از ایات 56 تا 59 سوره انعام
اما اينكه فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾
معلوم ميشود كه كافران در اوايل امر اصراري داشتند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كيش باطل اينها را بپذيرد و از توحيد نهي ميكردند و مانند آن چه اينكه پيغمبر اسلام آنها را از وثنيت نهي ميكرد و به توحيد امر ميكرد
در اين زمينه ذات اقدس الهی به پيغمبر فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ شما ما را به پرستش و عبادت اوثان و اصنام دعوت ميكنيد و من عقلاً و نقلاً از اين كار نهي شدم ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ﴾ اين اوثان و اصنامي كه شما ميپرستيد تعبير از آنها به ﴿الَّذينَ﴾ براي آن است كه وثنيين آثار ذوي العقول را بر اينها بار ميكردند البته آنها اول اين بتها را نميپرستيدند حالا يا ستارهها را يا ملائكه را يا قديسين بشر را ميپرستيدند بعد كم كم تِمثالي مجسمهاي بر آنها ساختند كه آن معبودشان محسوس باشد كم كم همين مجسمهها را پرستيدند وگرنه آن محققينشان اينچنين نبودند كه اول اينها را بپرستند به هر تقدير چه آن ستارهها و فرشتهها، قديسين بشر چه احجار و اصنام هيچ كدام از اينها صلاحيت ربوبيّت ندارند فرمود: ﴿قُلْ إِنّي نُهيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ﴾ يعني اين معبودهايي كه غير خدا هستند من نهي شدم كه اينها را بپرستم از پرستش اينها نهي شدم
﴿قُلْ إِنّي عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلين ﴿57﴾ قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ ﴿58﴾
بعد از اينكه فرمود بتپرستي آميخته با هوي است و توحيد با بيّنه همراه است و فرمود من بر بيّنه استوارم و اين بيّنه هم از طرف خدا به من افاضه شده است و شما اين وحي را كه بيّنه الهي است تكذيب كردهايد
آنگاه فرمود خطر تكذيب را شما استعجال داريد لكن آن خطر فرو فرستادنش به دست خداست و خدا هم مستحق عذاب را ميداند و هم وقت نزول عذاب را. اگر كسي بيّنه را انكار كند هرگز توان تشخيص حق و باطل را نميدهد براي اينكه اگر كسي مميّز را منكر شد آن عامل جدايي حق از هوي را منكر شد هرگز توان تشخيص حق و باطل را نخواهد داشت و شما هم كه وحي الهي را تكذيب كرديد اين ﴿وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ﴾ يعني به آنچه را كه من آوردم تكذيب ميكنيد. نه به رب.
بعد فرمود: ﴿ماعِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ شما شتابزده براي فصل خصومت پيشنهاد عذاب ميدهيد همان طور كه پيروان نوح پيغمبر به نوح ميگفتند: ﴿يا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَكْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقينَ﴾ يا به انبياي ديگر پيشنهاد ميدادند كه اگر عذاب حق است فوراً بفرستيد به حيات ما خاتمه بدهيد اين پيشنهاد عذاب كه به عنوان استعجال است از زبان بسياري از امم در قرآن كريم نقل شده است جوابي كه انبياي الهي از طرف ذات اقدس الهی به اممشان ميدهند اين است كه ﴿لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾ کی بايد عذاب نازل بشود و چه امتي در چه عصري بايد منقرض بشود اينها را فقط ذات اقدس الهی ميداند و بعد هم به بندگانش ابلاغ ميكند به اوليايش ابلاغ ميكند تا حجت بالغ نشود و هلاكت يك عده هلاكت عن بيّنه نشود خدا عذاب را نازل نميكند بنابراين فرمود: ﴿ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ﴾ آنچه را كه شما شتابان به دنبال او ميرويد او كه دست من نيست
﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾
در اين كريمه كه ذات اقدس الهی حكم را منحصرا از آن خداي تعالي دانست كه فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ آنگاه فرمود: ﴿يَقُصُّ الْحَقَّ﴾ كه در اين ﴿يَقُصُّ﴾ سه احتمال بود احتمال اول اينكه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني «يتبع» و «يتبّع» احتمال دوم اين بود كه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني «يخبر» به صورت قصه جريان را براي شما بيان ميكند احتمال سوم هم اين بود كه ﴿يَقُصُّ﴾ يعني يقطع چون قصد به معناي قطع است
در بين اين احتمالات سه گانه اين احتمال سوم پذيرفته شد به دليل اينكه قبل از ﴿يَقُصُّ الْحَقَّ﴾ فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلين﴾ اين نشان ميدهد كه «قص» در اينجا به معني «قطع» و «قص» است به معني قصه وداستان گفتن و امثال ذلك نيست
﴿قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ ﴿58﴾
بعد از اينكه فرمود با آنها چنين احتجاج كن كه ﴿إِنّي عَلي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ﴾
آنگاه فرمود با اينها در ميان بگذار شما روي عناد و لجاجي كه داريد از ما درخواست عذاب ميكنيد چون انسان ﴿خُلِقَ اْلإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ و اين عجول بودن باعث است كه شما درخواست فيصله نهايي امر را مسئلت ميكنيد كه عذاب بيايد و به حيات تبهكاران خاتمه بدهد اولاً بدانيد وقتي آن حجت قاطع و خاتم آمد هلاكت شما قطعي است چون ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾لكن آوردن آن حجت قاطع و خاتم در اختيار من نيست من مأمور الهيام هم علمش نزد ذات اقدس الهي است هم قدرتش نزد ذات اقدس الهي است و اگر يك وقتي معجزه الهي به دست پيامبري از انبيا و مرسلين ظهور بكند آن هم به اذن الله است پس آن برهاني كه ميخواهيد من برايتان اقامه كردم روي لجاج و عنادي كه داريد درخواست آن معجزهٴ قاطع و فيصل بخش ميكنيد آن در اختيار ما نيست و اگر در اختيار ما بود به حيات شما خاتمه ميداد براي اينكه آن حجت حجت پاياني است ﴿لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾ پس نزد من نيست.
مطلب دوم آن است كه انبياي الهي كه رحمت خاص خدا هستند تا آخرين لحظه آن محبت الهي را به مردم ابلاغ ميكنند در اين بيان يك وعيد تلويحي است تصريحاً نفرمود اگر آنچه پيشنهاد ميدهيد نزد من بود من آن را ميآوردم به حيات شما خاتمه ميدادم بلكه به صورت تلويح فرمود تصريح نكرد نفرمود: «لَوْ أَنَّ عِنْدي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لاهلكتكم» و مانند آن يا «لعذبتكم» فرمود بالأخره اگر آن چيزي كه شما ميطلبيد نزد من بود و من او را انجام ميدادم حَكم خوبي بود بين من و شما ﴿لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾ اگر من استحقاق كيفر داشته بودم كه كيفر ميشدم اگر شما استحقاق كيفر داشتيد كيفر ميشديد نظير ﴿إِنّا أَوْ إِيّاكُمْ لَعَلي هُدًي أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ﴾ فرمود: ﴿لَقُضِيَ اْلأَمْرُ بَيْني وَ بَيْنَكُمْ﴾
﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾
براي اينكه روشن بشود كار به دست كسي است كه هرگز خطا در آنجا راه ندارد فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾ يعني كي ظالم است؟ و محدوده ظلم او چقدر است؟ كي استحقاق كيفر دارد؟ و آن كيفر چيست؟ وقتي هم كه نازل ميشود فقط به تبهكار ميرسد همهٴ اين علوم در اختيار خداست ﴿وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِالظّالِمينَ﴾ لذا ميداند كِي بايد به حيات ظالم خاتمه بدهد و تا چه فرصتي مناسب است اينها را امتحان بكنند و مهلت بدهند آنگاه در پايان آن مطالب قبلي به عنوان يك اصل جامع اين آيات را ذكر فرمود.
فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴿59﴾
مطالب فراواني كه اين كريمه دارد عبارت از اين است كه اولاً موجود را موجودات جهان آفرينش را به غيب و شهادة تقسيم ميكند بر خلاف متفكران مادي كه هر موجودي را مادي ميدانند و اگر چيزي از ماده سهمي نداشته باشد در وجود سهيم نيست آنها ميگويند« كُل موجودٍ مادي» پس چيزي كه ماده ندارد وجود ندارد و امر خرافي است انبيا(عليهم السّلام ) برابر وحي الهي ميگويند «الموجود الي قسمين» مادي و مجرد.
تعبيرات قرآن كريم كه ميفرمايد خدا عالم غيب و شهادت است اين غيب ناظر به موجودات مجرد است و شهادت ناظر به موجودات مادي . البته ممكن است يك موجود مادي هم غايب باشد لكن آن يك غيب نسبي است نه نفسي مثلاً كسي كه پشت ديوار است براي ما غايب است ولي يك موجود مادي محسوس است يا چيزي كه در ديروز بود و در امروز وجود ندارد يا در فردا يافت ميشود و امروز وجود ندارد موجود محسوس مادي است ولي نسبت به ما غايب است پس موجود يا في نفسه مجرد است يا نه في نفسه امري است مادي لكن از بعضيها غايب است اينكه قرآن كريم موجودات را به غيب و شهادت تقسيم كرد و خدا را عالم غيب و شهادت دانست ناظر به هر دو قسم است اينكه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ يعني بعضي از موجودات غيباند نه تنها غيب نسبياند بلكه غيب نفسياند و مخزن اينها پيش خداست يا كليد اينها پيش خداست
.مطلب بعدي آن است كه اين مخازن يا اين كليدها از زوال مصوناند نظير موجودات عالم شهادت نيستند كه بر اساس ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ و علل و عوامل ديگري باعث تغيير و تبدل عالم موجودات عالم شهادت باشد بلكه كليدهاي عالم غيب يا مخزنهاي عالم غيب ثابت از زوال و مصون از دگرگوني است براي اينكه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه فرمود: ﴿ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ﴾ پس مفاتح غيب خواه به معناي كليدها خواه به معناي خزائن يك امر ثابت باقي لايتغير است.
مطلب بعدي آن است كه اين كليدهاي غيب يا اين مخازن غيب فقط نزد خداست اينكه فقط نزد خداست از دو راه ميتوان اثبات كرد يكي تقديم خبر بر مبتدا كه مفيد حصر است كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾ یعنی در نزد غير خدا نيست اين تقديم مفيد حصر است دوم اينكه به صراحت فرمود: ﴿لا يَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ پس كليدهاي غيب يا مخازن غيبي فقط نزد خداست
اين چند نكته درباره صدر آيه كه فرمود: ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ﴾
و اما بعد از آن ميفرمايد خدا ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾ است پس در صدر آيه مطلبي دارد كه غيب را غير از خدا نميداند يعني بالذات. در ذيل آيه مطلبي دارد كه خدا ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾ است
اما فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ﴾ آنچه در دريا و صحراست كه كنايه از همه موجودات عالم شهادت است خدا ميداند بعد فرمود: ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها﴾ سقوط ورقه اگر نسيمي ميوزد بادي ميوزد ورقهاي برگي ميريزد هيچ برگي نميريزد مگر با علم خدا ﴿وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ هيچ حبهاي در تاريكيهاي زمين و ظلمتهاي زمين نيست مگر اينكه در يك جايي ثبت است. يك وقت است كه بعضي از اشيا در اثر تاريكي مجهولاند و يك وقت است كه بعضي از اشيا در اثر ريزي مجهولاند در بعضي از آيات الهي ميفرمايد كه براي علم ذات اقدس الهي هيچ حجابي نيست نه دور بودن, نه ريز بودن, نه در حجاب بودن, نه در تاريكي بودن, اگر چيزي در ظلمت زمين باشد در دل زمين فرورفته باشد يا درون سنگ باشد مظلم باشد يا محجوب بعيد باشد يا صغير هيچ كدام از اين علل چهارگانه احتجاب مانع علم خدا نيست
اينكه فرمود: ﴿وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾
از اين ﴿وَ لا حَبَّةٍ﴾ فصل سوم بحث شروع ميشود.
فصل اول بحث اين است كه غيب را جز ذات اقدس الهي كسي نميداند.
فصل دوم اين است كه خدا همه چيز را ميداند.
فصل سوم اين است كه همه چيز در كتاب مبين ثبت است.
خب اينها تعدد مراحل علمي ذات اقدس الهي است ﴿وَ لا حَبَّةٍ في ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ يك وقت است بر و بحر را خدا ميداند سقوط ورقه را خدا ميداند يك وقت بحث در اين است كه هر حبهاي كه در ﴿ظُلُماتِ اْلأَرْضِ﴾ باشد در كتاب روشن ثبت شده است هر تر و خشكي در كتاب روشن ثبت شده است حالا اين كتاب روشن در نظام تكوين چيست؟ و در نظام تشريع چيست؟ مطلب ديگري است پس بِنا براين خود اين آيه سه فصل داشت فصل اول اين است كه غيب را خدا ميداند و غير از او كسي نميداند فصل دوم آن است كه خدا ﴿بكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾است «بالغيب و الشهادة» فصل سوم اين است كه جميع اين اشيا در يك كتاب مبيني ثبتاند حالا آن كتاب مبين انسان كامل است يا لوح محفوظ است بايد علي حده بحث بشود.
اين كتاب مبين چيست؟
آيا قرآن كريم است آيا امام است يا غير از قرآن و غير از امام يك حقيقت خارجي ديگري است كه آن كتاب مبين است؟
اينكه فرمود هيچ رَطب و يابسي نيست مگر اينكه در كتاب مبين است البته قرآن كتاب مبين است كه فرمود: ﴿قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾ كتابهايي كه به وسيله انبيا براي هدايت مردم نازل ميشود هم كتاب مبين است هم كتاب منير است فرمود: ﴿جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنيرِ﴾ يا ﴿جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ﴾ در آيات گوناگون آنچه را كه انبيا(عليهم الصّلاة و عليهم السّلام) آوردهاند به عنوان كتاب منير وصف شدند به عنوان كتاب مبين وصف شدند
اگر اين كتاب مبين كه فرمود: ﴿لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾ منظور انسان كامل باشد اين هم برهان عقلي حمايت ميكند هم راههايي كه اهل معرفت رفتند تأييد ميكند هم ظواهر نقلي كه انسان كامل مثلاً اليوم وجود مبارك حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) هيچ رطب و يابسي نيست مگر اينكه به اذن الله ميداند اين حق است و چون مطهّر است دسترسي به كتاب مكنون دارد و مانند آن
ایت اله جوادی املی