تفسير و‌ تدبر قرآن انلاين-تالارگفتگوي قرآن پویان
»
پرسش و پاسخ و تحقيقات قرآني
»
پرسش و پاسخ قرآني
»
آيا پيامبران و امامان علم غيب داشتند؟محدوده علم معصومين چيست؟ ايا به امور دنيوي سايرين علم دارند؟
عنوان جدیدارسال پاسخ
1
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 424

تشکرها: 0 بار
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
علم غيب پيامبران و امامان از منظر قران: ايا به هر غيبي دسترسي دارند؟ يا محدود است؟

علم غيب پيامبران و امامان يكي از موضوعات مورد اختلاف در بين پيروان اديان الهي است.
برخي شيعيان،علم امامان را نامحدود و مشتمل بر همه چيزي مي دانند.

ايا قران اين نظر راتاييد مي كند؟

اياتي كه در قران در خصوص علم غيب انبيا و اوليا هست،را ميتوان به چند دسته كلي تقسيم كرد:


۱-گروهی از آیات علم غیب را مخصوص خدا می‌داند

۲- اياتي كه علم غیب را از پیغمبر نفی می‌کند

۳-آیاتی که به صورت موردی علم غیب را از پیغمبر نفی می کند

۴-آیاتی که علم غیب را از پیامبران دیگر نفی می‌کند

۵-آیاتی که علم غیب را به صورت موردی برای پیامبر اثبات می‌کند

۶-آیاتی که علم غیب را برای برخی افراد اثبات می‌کند

در ادامه در خصوص اين ايات و سئوال اصلي اين صفحه بيشتر تبادل نظر مي كنيم.


كلمات كليدي: علم غيب پيامبر امام
2
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال


اعراف: قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

ترجمه المیزان: بگو من اختيار سود و زيان خويش ندارم جز آنچه خدا خواسته است اگر غيب مى‏دانستم سود بسيار مى‏بردم و بدى به من نمى‏رسيد من جز بيم‏رسان و نويد بخش براى گروهى كه ايمان مى‏آورند نيستم.

ترجمه تفسیر المیزان: " قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ..." از آنجايى كه سؤال ايشان از رسول خدا (ص) و اينكه وى ايشان را از غيب خبر دهد حكايت مى‏كرد از اينكه ايشان ادعاى نبوت آن جناب را ادعاى علم به غيب تلقى كرده‏اند، و چون علم به غيب حقيقتش از خدا است، و اگر غير او هم چيزى از آن دارد به تعليم خدا و وحى او است لذا دستور داد تا پيغمبرش خود را از ادعاى داشتن علم به غيب برى ساخته، و اين اشتباه را از ذهن ايشان بيرون كند.

ادامه تفسیر المیزان: [سبب حقيقى اختصاص علم غيب به خداى تعالى‏]
سبب حقيقى اختصاص علم غيب به خداى تعالى اين است كه غير او هر چه باشد وجودش محدود است، و ممكن نيست كه از حدش بيرون شده و به آنچه كه خارج از حد او و غايت از او است آگاه شود، و معلوم است كه هيچ موجودى غير محدود و غير متناهى و محيط به‏ تمام اشياء نيست مگر خداى تعالى، پس تنها او عالم به غيب است. و ليكن از آنجايى كه سؤال كنندگان از رسول خدا (ص) فهم ساده و عاميانه‏شان قاصر از درك اين معنا بوده لذا خداى تعالى دستور داده كه جواب ايشان را طورى بدهد كه در خور فهم ايشان باشد، و آن اين است كه بگويد: علم غيب آدمى را به تمامى خير و شرها واقف مى‏سازد، و عادة معقول نيست كسى كه به همه خير و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نكند، و اگر كسى تمامى خيرات را به خود جلب نكرده و همه شرور را از خود دفع نمى‏كند بايد بفهميم كه قطعا علم غيب نداشته است
.
4
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

علم غیب در وجود پیامبر و امامان ذخیره نشده

اما هر علمی را (حتی علمی که از نظر ما غیب است ) که نیاز باشد میتوانند همان لحظه از خداوند دریافت کنند و به اطلاع برسانند
5
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال


هر علمی که نیاز باشد یعنی چه؟
اگر قرار بود امام هر علمی را که نیاز بود خداوند در اختیارش قرار دهد خداوند علمی را به امام می‌داد که منجر به قطع دست یک انسان بیگناه نشود.
آیات و روایات صراحتاً دلالت دارند بر این که پیامبر(ص) و امامان(ع) علم غیب ندارند
.
6
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

اگر تنها بگویید در این آیه پیامبر فرموده «لا املک لنفسی نفعا و لا ضرا» کفر و دروغ گفته اید.
اما اگر در ادامه اش بگویید : « إلا ما شاء الله»، درست گفته اید.

مساله اینستکه خدا برای پیامبر ص بسیار «ما شاء» ، و برای امثال منو شما ، بسیار کمتر «ما شاء»

دیگر اینکه در آیۀ فوق ، کلمۀ « لَو » بکار رفته. یعنی این گزاره ، شرط دارد. پیامبر ص در اینجا نه غیرمنطقی صحبت کرده اند ، و نه میتوان ادعا کرد که منظورشان از این گزاره این بوده که علم غیب ندارند.

مثل اینکه بگوییم 👈 اگر موسی ع واقعا از طرف خدا پیامبر باشد ، خوب مردم را هدایت میکند.
این گزاره👆 به این معنا نیست که موسی ع پیامبر نیست. بلکه به این معناست که موسی ع پیامبر است و مردم را خوب هدایت میکند.

بنابراین برداشت شما از این آیه اشتباه است و این هرگز نمیگوید که پیامبر ص علم غیب ندارد، بلکه میگوید : حال که او به سبب ماشاء الله(یعنی به سبب آنچه خدا خواسته است)، علم غیب دارد ، و به این سبب ، بسیار بیشتر طلب خیر میکند.
7
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

نیاز به حدیث نیست
آیه قرآن داریم که خداوند علم غیب را هم در اختیار رسولانش قرار میدهد
8
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ

آیه می فرماید که غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان که همان امامان باشند اعمال شما را می بینند
و طبعا وقتی می بینند یعنی می دانند
9
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

من الآن هر عملی انجام دهم همسر و فرزندانم می‌بینند
. آیا این بدین معنی است که آنان علم غیب دارند؟
در آیه مورد استناد حضرت‌عالی، اشاره به اعمالی است که در مرئای عمومی انجام می‌شود که هم خدا می‌بیند و هم پیامبر(ص) و هم مؤمنان.
منظور از مؤمنان هم همان افرادی هستند که در زمان نزول قرآن مؤمن دانسته می‌شوند و این مؤمنان هیچ ربطی به امامان(ع) ندارد.
10
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

الجن


عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا


ﺩﺍﻧﺎﻱ ﻏﻴﺐ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻏﻴﺒﺶ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻤﻲ ﺳﺎﺯﺩ، 

(٢٦)

.

.

الجن


إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا


ﻣﮕﺮ ﺭﺳﻮﻟﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﻴﻨﻲ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ...

 (٢٧)
11
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

ترجمه تفسیر المیزان: " إلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ" اين استثنا، استثناى از كلمه" احدا" است، و جمله" من رسول" بيان جمله" مَنِ ارْتَضى‏" است، در نتيجه مى‏فهماند كه خداى تعالى هر پيغمبرى از پيامبران را كه بخواهد به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد آگاه مى‏سازد. پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏داند، مانند آيه شريفه" وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ" «2» و آيه" وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" «3»، و آيه" قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ" «4» اين نتيجه به دست مى‏آيد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا ديگران هم مى‏توانند به هر مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.

علم غیب پیامبر(ص) مشروط است به خواست خداوند؛ و چنین نیست که خداوند در همه موارد، علم غیب را به پیامبر(ص) بدهد. قاعده اولیه این است که پیامبر(ص) علم غیب ندارد (طبق آیه لو کنت اعلم الغیب) اما در موارد محدودی خداوند او را از غیب آگاه می‌کند.
12
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

من هم عرض کردم ، علم غیب در پیامبر ص ذخیره (save) نشده

فرض کنید از شما سوالی میشود
پاسخ سوال را نمیدانید
اما امکان وصل شدن به اینترنت را دارید و میتوانید به محض اتصال پاسخ را دریافت کنید

پیامبران نیز به همین شکل علم غیب را میدانند

اگر شما سوالی از پیامبر بپرسید ، چون پیامبر مستقیما با خداوند در ارتباط است ، همان لحظه پاسخ را دریافت میکند

اما نیاز نیست تمام اطلاعات در شخص پیامبر ذخیره باشد
13
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

به یک نکته توجه کنید که در مثال استفاده ار اینترنت،
اراده و خواست بنده مؤثر است اما در رابطه با علم یافتن پیامبر(ص) به غیب،
اراده پیامبر(ص) مطرح نیست بلکه اراده و رضایت خداوند مطرح است.
14
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

مسلما هر پیامبری نسبت به درک خود از خداوند سوال میپرسد
و مطمئن باشید سوال حضرت محمد ص و حضرت موسی ع متفاوت است
و همینطور هر شخصی با توجه به عقلی که دریافت کرده از اینترنت استفاده میکند
ممکن است شما سوالی از پیامبر بپرسید و خداوند پاسخ را هم به شخص پیامبر ص بدهد
اما پاسخی که به شما از طریق پیامبر داده میشود در حد خودتان است و نه در حدی که پیامبر دریافت کرده است
15
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال

سلام جناب دکتر غفارنسب
در مورد این مطلبتون که امام به همه افعال همه مردم آگاهی دارد؛
باید عرض کنم
در قرآن در ماجرای حضرت خضر علیه السلام،از طرف خدای متعال به ایشان علم بسیاری داده شده بود.
ایشان از اوضاع و احوال مردم همان زمان اگاه بودند
مثلا ایشان می دانستند کشتی متعلق به تعدادی مسکین است
و می دانست پادشاهی ظالم کشتی را در صورت سالم بودن، به زور خواهد گرفت.

همچنین ایشان از احوال آینده مردم نیز آگاه بودند،
ایشان می دانستند اگر آن کودک زنده بماند در آینده والدین خود را به کفر و طغیان می کشاند.
همچنین ایشان از گذشته افراد نیز آگاه بودند، ایشان می دانستند که پدر آن دو یتیم مرد صالحی بوده است.
پس از ماجرای حضرت خضر به راحتی می توان فهمید ایشان هر جا لازم بوده از احوالات گذشته، حال و آینده مردم اگاهی داشته است.

در روایات و آیاتی هم این قضیه علم الهی برای برگزیدگان خدای متعال وجود دارد.

مثلا حضرت یعقوب علیه السلام آنجا که لازم شد بوی پیراهن حضرت یوسف علیه السلام را از فاصله چهارصد کیلومتری حس کرد.

حضرت عیسی علیه السلام می دانست مردم چه غذایی می خورند.۴۹/آل عمران

الان اگر از ما بپرسند نهار چه خورده ایم؟ یادمان نیست.
از خوراک گذشته خود خبر نداریم اما آن حضرت خبر دارند.

و این بخشی از علم آن بزرگواران بوده است.

در روایات داریم هفته ای دو بار
نامه اعمال همه ما به دست امام زمان (عج) می رسد،
و ایشان از اعمال ما آگاهند
.
16
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


تعریف از غیب: غیب در مقابل شهادت است. امر غیبی می‌تواند مصادیق مختلف داشته باشد. بخش چالش آفرین غیب ناظر به امور دنیوی است. مخالفان معتقدند پیامبر به امور پس از مرگ نیز آگاهی ندارد.

عدم آگاهی از امور دنیوی خیلی مشکل آفرین نیست. شواهد و قرآن هم در اثبات این عدم آگاهی بسیار است. از جمله ایاتی نظیر «ذلک من انباء الغیب نوحیها الیک». «ما کنت من قبلک...»

پیامبر هم مانند انسان‌ها بند زمان و مکان است و از آنچه را که شاهد آن نبوده اطلاع ندارد.اما در مورد امور دینی که پیامبر از طریق وحی یا شهود یا رؤیا از آن اطلاع پیدا کرده است. اشکالی ندارد که بگوییم پیامبر به این امور دانشی فراتر از دانش افراد عادی دارد. توصیف پیامبر به عنوان شاهد و نذیر بر این امر دلالت دارد: «انا ارسلناک شاهدا و نذیرا» شاهد به معنای مطلع.غیب امری نسبی است. پس از انباء به شهادت تبدیل می شود.

اهل کتاب به برخی امور دینی علم دارند که دیگران ندارند اما قران این ها را عالم به غیب نمی‌دانند. اینها استظهار به غیب پیدا کرده اند.

خلاصه آن که آنچه چالش برانگیز است علم به امور دنیوی است که بارسالت پیامبر هم ارتباط پیدا نمی‌کند دلیلی هم ندارد که پیامبر ویژگی روانی خاصی داشته باشد که به آن ها علم داشته باشد اما در امور دینی باید پیامبر به آن دانشی متقاوت داشته باشد.


خانم دكتر موسوي
17
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 424

تشکرها: 0 بار
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
سلام

غیب یعنی چی؟ امور عالم غیب نسبی است. با پیشرفت علوم یک سری آگاهی‌ها برما آشکار می‌شود.

نکته مهم این است که اگر پیامبر از مناطات و ملاکات احکام آگاهی نداشته باشد چگونه احکام مجمل از جمله نماز را تبیین می‌کند؟

کشف این واقعیات علم غیب است.

البته علم غیبی که نزد خداست نزد هیچ کس نیست «تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک»


در مورد ائمه هم همین است. خطبه اول نهج البلاغه نشان می‌دهد که مولا به برخی امور اجمالاً آگاهی دارد. در سوره تحریم همسر پیامبر می‌پرسد چه کسی تو را آگاه کرد پیامبر بگو خداوند مرا آگاه کرد؟ این آگاهی‌ها لزوماً آگاهی های قرآنی نیست. آگاهی پیامبر بیش از آگاهی‌های قرآنی است.

آن جا که از زبان پیامبر می‌فرماید من علم غیب ندارم مربوط به قیامت است.

در باره موارد کاربرد «ما ادراک» باید به این نکته توجه کرد که قرآن در هیچ کجا نفی علم نمی‌کند ما هیچ جا تعبیر«ما ادراک»نداریم که پس از آن توضیح نداده باشد. بنابراین «ما ادراک» یک اصطلاح است. «ما» در این عبارت به معنای «من» است یعنی «چه کسی می‌تواند تو را آگاه کند؟» در قرآن «ما» به معنای «من» به کار رفته است مثل «و نفس و ما سویها»


دكتر شهريوري
18
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال


تصوری که در قرآن از پیامبر داریم تصور انسان ساده است. موسی در بیابان نمی‌تواند آتش روشن کند. پیامبر اُذُن است. قرآن معتقد نیست پیامبران موجودات خارق العاده‌ای بوده‌اند.

آگاهی از غیب مستلزم این است که پیامبران را انسان‌های فوق العاده بدانیم.

توضیحات پس از«ما ادراک» در قرآن در واقع توضیح و تبیین نیستند بلکه تمثیل هستند

شاهد و نذیرا که خانم موسوی می‌گویند. شاهد به معنای گواه است نه به معنای شهود است
19
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال


علم غیب با خبر از غیب فرق می کند. آن چه مورد نقد است این است که انبیاء و اولیاء پیش از خلقت عالم و آدم علم بما کان و ما یکون دارند.

آن چه از آیات می ةوان دریافت این است که در مواردی خداوند به پیامبر امری را خبر می‌دهد. در سوره تحریم هم دلالت دارد که پیامبر نمی دانسته و خداوند به او خبر داده است. بر اساس آیات قرآن علم غیب پیامبر به این معنا فی الجمله قابل قبول است
20
ارسال شده :
about 6 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member
تاریخ عضویت: 1390-2-14 21:39:31
ارسالها: 198

تشکرها: 0 بار
8 تشکر دریافتی در 7 ارسال


عبارت «ما ادراک» معنایی بلاغی دارد مثل این که می‌گوییم «کی می دونه»

علم انبیاء قائم به ذات نیست. این طور هم نیست که اخبار به پیامبر مانند اخباری باشد که او به ما می‌کند زیرا پیامبر وظیفه‌ ابلاغ و رسالت دارد. در حالی که در مورد ما وظیفه ابلاغ و رسالت مطرح نیست.

قرآن در مورد ابراهیم می‌فرماید ملکوت آسمان را به پیامبر نشان دادیم. یعنی پیامران به لحاظ تربیت و شخصیت یک ویژگی و روشن بینی‌ و دریافت هایی دارند. کما این که برخی افراد عادی هم از طریق مراقبه برخی این ویژگی‌ها را می‌توانند به دست آورند.


خانم دكتر موسوي
21
ارسال شده :
about 5 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
محدوه علم انبيا و معصومان چيست؟ ايا معصومان و انبيا به همه امور ،علم و آگاهي داشتند؟

ايت اله صادقي تهراني، در تفسير سوره نمل در ماجراي سليمان و هدهد اينگونه نوشته است:

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿۲۲﴾

پس ديرى نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزى آگاهى يافتم كه از آن آگاهى نيافته‏ اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده‏ ام (۲۲)

ا"ما چگونه اين هدهد از آن جريان سبا آگاه بود ولى سليمان با مقام نبوت و عصمتش هرگز از آن آگاهى نداشت؟
پاسخ اين است كه مقام نبوت، مقامت عصمت سه گانه احكام شرعى است كه در گرفتن وحى، عمل كردن به آن و تبليغ نسبت به آن است، و اصولا علم به موضوعات صد در صد در مقام نبوت جاى ندارد، و اين خود دليل است بر اين كه معصومان علم غيبشان به گونه صد در صد تنها در احكام است، گرچه در موضوعات هم در صدى داراى علم مى باشند، و اين جا آگاهى سليمان بر جريان ملك سبا از همان در صد منفى است.
22
ارسال شده :
about 5 Years ago

رتبه: Administration

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 424

تشکرها: 0 بار
9 تشکر دریافتی در 9 ارسال
قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ ﴿۶۵﴾

بگو هر كه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمى ‏شناسند و نمى‏ دانند كى برانگيخته خواهند شد (۶۵)

ايت الله صادقي تهراني در تفسير فرقان، در ذيل ايه 65 سوره نمل اين گونه نگاشته است:

آيه 65 ـ در اين آيه علم غيب مطلق در انحصار خدا دانسته شده پيامبران هم اگر بهره اى از غيب ربانى دارند تنها ويژه وحى احكام و شريعت ربانى است، كه حتى به عمق معجزات رسالتى شان ـ بر حسَب آياتى چند ـ آگاهى ندارند، تا چه رسد به آگاهى كلى، آرى اين بزرگواران اضافه بر علم وحى بر مبناى تأييدهاى رسالتشان از برخى موضوعات در مثلث زمان نيز به وسيله وحى ـ براى تثبيت بيشتر رسالتهاشان ـ آگاهى هايى دارند و ديگر هيچ.


در سوره جن ايات زير امده است :
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا(٢٦)


ﺩﺍﻧﺎﻱ ﻏﻴﺐ ﺍﻭﺳﺖ ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻏﻴﺒﺶ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻤﻲ ﺳﺎﺯﺩ،


إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (٢٧)


ﻣﮕﺮ ﺭﺳﻮﻟﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﻴﻨﻲ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭ ﻭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ...

آيات 26 تا 28 ـ در عين اختصاص دادن غيب را بحضرت اقدس الوهيتI، رسولان مرضى ربانى را استثنا كرده، ولى نه در كل غيوب كه اختصاص به حضرتش دارد، بلكه تنها اين غيب رسالتى است در دو بعد: اصل رسالت و پيام رسالت، كه اينهم در جهت امكانيش براى غير خدا در انحصار وحى است.

در جمع علم غيب سه گونه است:

1ـ مخصوص حضرت اقدس الهى كه اصولا براى غير خدا متمنع است.

2ـ امتناع در حكمت ربانى دارد كه از طريق وحى براى غير خدا بدست آيد كه وحى رسالت است.

3ـ براى كاوش كنندگان امكان پذير است مانند تمامى مجهولاتى كه قابل يادگيرى و بدست آوردن بدون وحى است.

مقصود از نفى غيب نسبت به پيامبران همان غيب نخستين است، روى اين اصل رواياتى كه مطلق غيب را در مثلث زمان براى امامان ثبت كرده بر خلاف اينگونه آياتِ قرآنى است.
تفسیر فرقان



23
ارسال شده :
about 5 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member
تاریخ عضویت: 1390-2-31 17:53:20
ارسالها: 1239

تشکرها: 1 بار
49 تشکر دریافتی در 28 ارسال

-داستان موسی و خضر در سوره کهف که حضرت موسی به علت کارهای خضر علم و اگاهی نداشت،نشان میدهد لزومی نیست که حتی انبیای اولوالعزم به همه علوم و تاویل افعال هستی و غیب آگاه باشند. ممکن است برخی افرد خاص در برخی زمینه ها علم خدادادی (لدنی) بیشتری نسبت به انها داشته باشند.

این داستان همچنین نشان میدهد که ظاهر حوادث دنیا برای انسانها و حتی انبیا حجیت داشته و لزومی به اجتناب از واکنش تا حصول علم به باطن حوادث نیست.
24
ارسال شده :
about 5 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


سوره اعراف ايه 188 علم غيب را از رسول الله ـ در عين بالاترين درجات عصمتش ـ سلب كرده است

قُل لآَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَآءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِىَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْم يُؤْمِنُونَ 188

بگو: (من) «براى خودم سود و زيانى در توان ندارم، جز آنچه خدا خواسته، و اگر غيب مى دانستم، به راستى از خير فزونى بر مى گرفتم و بدى به من نمى رسيد. من جز هشداردهنده و بشارت دهنده اى - براى گروهى كه ايمان مى آورند - نيستم.» 188

آيه 188 ـ علم غيب را از رسول الله ـ در عين بالاترين درجات عصمتش ـ سلب كرده، كه اگر بر فرض محال كل غيبها را كه به سود و زيان من است ميدانستم، هرگز به من زيانى نمى رسيد، زيرا كه از آنها پرهيز مى كردم، و خيرات زيادى نيز بدست مى آوردم، كه پى جوى آنها بوده ام، و من تنها هشدار دهنده و بشارت دهنده رسالتى ربانى براى مكلفان هستم، و بر مبناى آياتى ديگر تنها آگاهى حضرتش ويژه غيب وحى احكامى و بعضى از غيبهاى ديگر است كه در اثبات رسالت و تبليغ آن مدخلّيت دارد و ديگر هيچ.

اينجا كسانى كه در اثر رواياتى چند و غلوّشان در تشيع اسرار دارند كه رسول گرامى و ائمه اهل بيت كل غيبها را مى دانند، اين گونه نبودن علم غيب را از نظر اين آيه توجيه كرده اند، كه من تنها به ذات خود غيب نمى دانم، ولى دانستن تمامى غيوب توسط اعلام ربانى به حضرتش سلب نشده است،

نخست بايد گفت كه اينجا ندانستن كل غيوب براى حضرتش مطلق است، وانگهى در دانستن غيب كه پيامدش بدست آوردن كل خيرات، و دورى از كل شرورات است، هرگز فرقى ميان دانستن ذاتى و عرضيش نيست، و نيز ذيل آيه مقام و موقعيت حضرتش را تنها هشدارى و بشارت معرفى كرده، و ديگر هيچ،

كه اگر هم احياناً غيبهايى موضوعى افزون بر غيبهاى احكامى تعليم يافته، اين خود از براى تحكيم اين دو بعد رسالت است، و چنانكه در آياتى از جمله آيه (72:26) اين حقيقت روشن مى باشد كه تنها غيبهاى گفتنى به حضرتش در بعد تبيين و تحكيم رسالت است، وانگهى غيبهايى كه در اختصاص ربوبيت است گفتنى و تعليم كردنى نيست. غيبهايى هم كه امكان تعليم دارد، ولى در سازماندهى و تحكيم رسالت مدخليتى ندارند، تعليم آنها هم ضرورتى ندارد.

تفسیر فرقان
25
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

لا أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْب

جمله بالا از زبان پيامبر اسلام در ايات 31 سوره هود و 50 سوره انعام بيان شده است:

اين جمله پاسخى است از اين قسمت گفتار كفار كه گفتند: ((و لا نرى لكم علينا من فضل )) و اين چنين گفتار آنان را رد مى كند كه شما گويا به خاطر اينكه من ادعاى رسالت كرده ام انتظار داريد من ادعاى فضيلتى بر شما بكنم ، و مى پنداريد كه پيغمبر آن كسى است كه علم غيب داشته و بر هر چيزى كه از نظر ديگران پنهان است آگاه باشد، و بتواند آن چيزها را به طرف خود جلب كند، و نيز بر هر شرى كه ديگران از آن بى خبرند با خبر باشد، و آن را از خود دفع نمايد. و كوتاه سخن اينكه پيغمبر بايد داراى خيرات بوده و از شرور مصون باشد.

در حالى كه اشتباه مى كنيد و رسول به غير از مسئوليت رسالت ، هيچ يك از اين امتيازات را ندارد، و من نيز هيچ ادعائى در اين باره نكرده ام ، نه ادعا كرده ام كه خزائن خدا نزد من است ، و نه گفته ام كه من فرشته ام .

و خلاصه كلام اينكه من ادعاى داشتن هيچ يك از آن چيزهائى كه به نظر شما فضل است را نكرده ام ، تا شما تكذيبم كرده و بگوييد كه تو هيچ يك از اين فضلها را ندارى و در ادعايت دروغگوئى .

تنها ادعايى كه من دارم اين است كه از ناحيه پروردگارم داراى بينه و دليلى بر صدق رسالتم هستم ، و خداى تعالى از ناحيه خود رحمتى به من ارزانى داشته است

مراد از نفى علم غيب (( و لا اعلم الغيب )) از لسان پيامبر (ص ).

و غرض از اينكه فرمود: (( و لا اعلم الغيب )) اين است كه من در علم به چيزى از خود، استقلال ندارم ، و چنان نيستم كه بى اينكه از وحى بياموزم به چيزى علم پيدا كنم . اين مطلب از اينجا استفاده مى شود كه خداى تعالى از طرفى در ذيل آيه ، مساله وحى را اثبات مى كند و مى فرمايد: (( ان اتبع الا ما يوحى الى )) و از طرفى ديگر در مواضع ديگرى از كلام خود بيان مى كند كه بعضى از وحى ها غيب است .

از آن جمله مى فرمايد: (( عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول )) و نيز در خلال داستان يوسف (عليه السلام ) مى فرمايد: (( ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم اذ اجمعوا امرهم و هم يمكرون )) و در داستان مريم (عليهاالسلام ) مى فرمايد: (( ذلك من انباء الغيب نوحيه اليك و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون )) و بعد از حكايت داستان نوح (عليه السلام ) مى فرمايد: (( تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا )) .

پس مراد از اينكه مى فرمايد: من علم غيب ندارم اين است كه من از ناحيه خودم و به طبع خود مجهز به چيزى نيستم كه با آن به اسرار نهفته اى كه انسان به حسب عادت راه به علم آن ندارد راه پيدا كنم .

ترجمه تفسير الميزان جلد 7 صفحه : 136


26
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
معنا و مفهوم غيب چيست؟


[قاموس قران - غيب: ؛ ج ۵، ص: ۱۳۳ - صفحه۱۵۶۱]
غيب: ؛
اشاره
غيب: نهان. نهفته. هر آنچه از ديده يا از علم نهان است. ارباب لغت گفته اند: «الْغَيْبُ: كُلُّ مٰا غٰابَ عَنْكَ».

غيب شامل گذشته و آينده؛
در آيۀ تِلْكَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهٰا إِلَيْكَ مٰا كُنْتَ تَعْلَمُهٰا أَنْتَ وَ لٰا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هود: ۴۹. مراد اخبار و حالات پيامبران گذشته و غيره است كه بطريق وحي بيان گرديده است پس منظور از غيب گذشته‌ها است

و در عٰالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهٰادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعٰالِ رعد:. «الغيب» شامل همۀ نهان‌ها است اعمّ از گذشته، حال و آينده پس غيب شامل هر سه است.


غيب نسبت بانسان است؛
انقسام موجودات بغيب و آشكار نسبت بما انسانها است و نسبت بخدا همه آشكار و همه يكسانند كه خداوند عٰالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهٰادَةِ رعد: ۹. ميباشد.

غيب مخصوص و مبذول؛
علم غيب مخصوص بخدا است و جز خدا كسي داناي غيب نيست چنانكه آياتي از قبيل وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَيْبِ لٰا يَعْلَمُهٰا إِلّٰا هُوَ … انعام: ۵۹.
قُلْ لٰا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللّٰهُ نمل: ۶۵. إِنَّ اللّٰهَ عٰالِمُ غَيْبِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ فاطر: ۳۸. در اين مطلب صريح اند

و پاره اي از پيامبران صريحا علم غيب را از خود نفي كرده اند چنانكه نوح عليه السّلام بقومش فرمود: وَ لٰا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزٰائِنُ اللّٰهِ وَ لٰا أَعْلَمُ الْغَيْبَ هود: ۳۱.
و دربارۀ رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله آمده وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مٰا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلّٰا نَذِيرٌ … اعراف: ۱۸۸. اگر غيب را ميدانستم خير بسيار بخود جلب ميكردم و بدي بمن نميرسيد، من جز انذار كننده نيستم.

اين حكم اولي علم بغيب است ولي در نوبت ثانوي مانعي نيست كه خدا مقداري از غيب به پيامبرش بيان دارد كه بآن غيب مبذول ميگوئيم چنانكه اخبار پيامبران و اخبار قيامت از غيب است و خداوند بآنحضرت بيان داشته چنانكه در آيۀ تِلْكَ مِنْ أَنْبٰاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهٰا إِلَيْكَ … هود: ۴۹. گذشت و آيۀ عٰالِمُ الْغَيْبِ فَلٰا يُظْهِرُ عَليٰ غَيْبِهِ أَحَداً. إِلّٰا مَنِ ارْتَضيٰ مِنْ رَسُولٍ … جنّ: ۲۶ و ۲۷. صريح است در اينكه علم غيب مال خداست و هيچ كس را بغيب مطّلع نخواهد كرد مگر آنكه مورد رضاي اوست و مورد رضا از پيامبران است.

از اينجاست كه غيبهاي بسياري را خدا بحضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله آموخته و آنحضرت باصحابش خاصّه بعلي بن ابي طالب عليه السّلام بيان فرموده است و چون امام عليه السّلام بكسي يكي از آنها را بيان ميكرد، او ميگفت: يا امير- المؤمنين علم غيب بلديد؟ ميفرمود نه: اين علمي است كه رسول خدا بمن آموخته «علم علّمنيه رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله»

و از همين باب است كه عيسي عليه السّلام بمردم ميگفت: «از آنچه ميخوريد و در خانه‌ها ذخيره ميكنيد بشما خبر ميدهم» آل عمران: ۴۹.
ايضا قول يوسف عليه السّلام كه بدو رفيق زنداني گفت: «يكي از شما ساقي پادشاه ميشود و ديگري بدار آويخته شده و پرندگان از گوشت سرش ميخورند» يوسف: ۳۷. در ما قبل آيه هست كه: پروردگارم اين را بمن تعليم فرموده است ذٰلِكُمٰا مِمّٰا عَلَّمَنِي رَبِّي.

خلاصه: آنكه خدا در علم غيب مستقل است و بحكم اولي جز خدا كسي داناي غيب نيست ولي خدا خودش مقداري از غيب را بصورت علم بپيامبرانش بيان ميكند و آنها هم باوصياء خويش. رجوع شود به كافي مخصوصا به «باب نادر فيه ذكر الغيب».
و اينكه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرمايد وَ مٰا أَدْرِي مٰا يُفْعَلُ بِي وَ لٰا بِكُمْ احقاف: ۹. نميدانم چه بسر من يا بسر شما خواهد آمد، راجع بغيب مخصوص است و اين منافات ندارد كه آنحضرت بفرمايد: اي علي خدايم خبر داده كه تو در ماه رمضان شهيد خواهي شد و محاسنت از خون فرقت خصاب خواهد گرديد.

در نهج البلاغه خطبۀ ۵۹ پيش از جنگ نهروان دربارۀ جنگ با خوارج فرمود: «مصارعهم دون النّطفة، و اللّه لا يفلت منهم عشرة و لا يهلك منكم عشرة» يعني قتلگاه آنها در كنار نهر است بخدا قسم از آنها ده نفر نجات نمييابد و از شما لشكريان من ده نفر كشته نميشود. اين يك خبر غيبي بود كه از آنحضرت صادر شد، محمد عبده در شرح آن ميگويد از خوارج فقط ۹ نفرماند و از اصحاب آنحضرت جز هشت نفر كشته نشدند. ابن ابي الحديد در شرح آن گويد: اين از اخباري است كه در اثر اشتهار نزديك بمتواتر است و همه از آنحضرت نقل كرده اند و آن از جملۀ معجزات و اخبار غيبي آن بزرگوار است.

اينها همه از غيبهاي مبذول اند كه از طرف خدا برسول خدا و از آن حضرت بوصيّش صلوات اللّه عليهم القاء شده است.
27
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator
تاریخ عضویت: 1399-1-25 15:11:42
ارسالها: 59

تشکرها: 38 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال


حدود علم غيب امام‏


علم غيب امام به ميزانى است كه خدا بخواهد. راوى مى‏ گويد از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا امام غيب مى ‏داند؟


«قَالَ: لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[1]


حضرت فرمود: نه، ولى هرگاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد.


با توجه به روايت فوق آنچنان نيست كه علم غيبى امام ذاتى باشد و امام بدون اذن الهى همواره از آن علم برخوردار باشد، بلكه هرچه حكمت خدا اقضاء كند كه امام بداند مى‏ داند. امام هم به عنوان انسانى كه تنها به بندگى خدا راضى است، خواست خدا را مى‏ پسندد. البته آنچه در هدايت مردم لازم است كه امامان بدانند، خداوند به ايشان مى‏دهد به همين جهت مى ‏فرمايند:


«بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه»[2]


دل‏هاى ما ظروف مشيت و خواست الهى است و آنچه خدا مى‏ خواهد ما مى‏ خواهيم.


نكته ‏ى ديگر در مورد علم امام آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى‏ كنند و اظهار بى‏ اطلاعى مى ‏نمايند و سعى مى‏ نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند،
پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى‏ دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آن‏ها گذارده‏ تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اين‏كه منافقين را مى ‏شناختند با آن‏ها با حفظ ظاهر برخورد مى‏ كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى‏ كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى ‏دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى ‏شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى‏ شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله‏ ى زنجيره‏اى علل است كه اراده‏ ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره‏ ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى‏ دهد، امام پى مى ‏برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى‏ شود.

علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد و تكليفى هم نمى‏ آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى‏ بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى‏ شود. زيرا علم‏ امام‏، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى‏الوقوع مى‏باشد و لذا آنچه حتمى‏ الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى‏ گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى ‏كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم‏ امام‏ ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن‏ ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى ‏كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه ‏ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى‏ كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آن‏ها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى‏ نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى‏ دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه‏ جانبه باشد، نه اين‏كه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضع‏گيرى شخصى در برداشته باشد.


[quote]حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟[/quote]

جواب: نصاب علم امام، كليه‏ ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.


از نمونه‏ ى اعمالى كه نشان مى‏ دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اين‏كه علامه ‏ى عسگرى مى ‏فرمايد:
ابن ‏ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن‏ ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند:
«اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»
[4] من مى‏ خواهم او زنده بماند و او مى‏ خواهد مرا به قتل برساند.
عده‏ اى گفتند پس او را بكش. فرمودند:
«اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي»
در اين‏ صورت غير قاتل خود را كشته‏ ام.[5]
ملاحظه مى‏ كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن‏ ملجم را به قتل برسانند.



[1] ( 1)- تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 633.
[2] ( 2)- بحارالأنوار، ج 52، ص 51.
[3] ( 1)- مثل آن‏جا كه امام على( ع) از سايه‏ى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مى‏نشينند.
[4] ( 2)- ارشاد، ترجمه‏ى ساعدى، ص 16.


[5] ( 1)-

عبدالرّحمن‏ بن‏ ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آن‏ها را محمّدبن‏ أبى‏ بكر فرستاده بود، و نامه‏ ى معرّفى‏ آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى‏كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن‏ بن‏ ملجم افتاد،
فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را!
عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم!
حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! (حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد.)
ابن‏ ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى‏ خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى‏كنى كه من تو را دوست ندارم؟

حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دوهزارسال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آن‏جا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى‏شناسد!
و چون ابن‏ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد.
بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى‏كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟
فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت‏ انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مى‏كنيد كه قاتل خود را بكشم؟

« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع)

29
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
معنا و مفهوم و مراتب غيب

غیب: اصل الواحد در ماده، آن چيزي است كه در مقابل شهادت است و به اختلاف شهادت و نسبت به آن، مفهوم غيب تفاوت ميكند. شهادت به معناي حضور است و حضور؛ يا به حضور مكاني است يا به حضور نزد حواس ظاهري يا به حضور در نظر و علم يا به حضور در مقام معرفت و بصيرت و در مقابل هر يك از اين موارد چهارگانه، غيبي هست.
سوره مباركه يوسف آيه 10: قَالَ قَائلٌ مِّنهُْمْ لَا تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فیِ غَيَبَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَعِلِين، گويندهای از ميان آنان گفت: يوسف را مكشيد. اگر كاری میكنيد، او را در نهانخانه چاه بيفكنيد تا برخی از مسافران او را برگيرند.يعني در نقطهاي غايب و پنهان از چاه و وزن فَعالَة از اوزان مصدر است. مانند: شَرافَة و كَرامَة و به قرينه فتحه و الف، از فعلهايي ساخته ميشود كه بر امتداد در حالت يا صفتي دلالت ميكند.

غيب مطلق مانند: سوره مباركه انعام آيه 73: عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ، داننده غيب و شهود است و اوست حكيم آگاهغيب مرتبه پنجمي دارد و آن چيزي است كه علمش مختصّ خداي تعالي است؛ زيرا خداوند مقدار محدودي از غيب را براي رسولان و اوليايش، برحسب استعدادشان و به مقتضاي تحملشان و نيازهايي كه در نفس خويش و در مقام رسالت دارند، آشكار ميكند.

پس روشن شد كه غيب داراي 5 مرتبه است كه دو تاي آنها مادي و دو تاي آنها معنوي هستند و ديگري هم در امور مادي و هم در امور معنوي تحقق مي-يابد و اين مراتب، به اختلاف مخلوقات در علم و احاطه و شهود، متفاوت است. .

از التحقيق في كلمات القران
30
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator
تاریخ عضویت: 1399-1-25 15:11:42
ارسالها: 59

تشکرها: 38 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي

علم‏ امام‏:
وقتى كسى خواست هدايت كلى جامعه ‏اى را به عهده بگيرد بايد علمى تضمين شده داشته باشد كه خطا در آن راه نيابد، و لذا آن علم، نه علم تجربى است و نه علم قياسى و فكرى. قرآن در مورد خصوصيت كسى كه بايد انسان‏ها را هدايت كند مى‏ فرمايد:
«افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي ...»
آيا آن‏كس كه به سوى حق هدايت مى‏ كند، شايسته پيروى است يا آن‏ كسى كه نمى ‏تواند راه به جايى ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟

يعنى آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند غير از آن‏ كسى است كه علمش اكتسابى است. زيرا اگر علم‏ امام‏ كامل نباشد، هدايتش كامل نيست. و اگر علمش را به تدريج به‏ دست آورده باشد، به همان اندازه كه هنوز از بقيه ‏ى ابعاد آن علم بى‏ بهره است، انسان‏ها را در گمراهى قرار خواهد داد. پس تنها آن كسى كه هدايت ذاتى دارد و علمش لدنى است، شايسته‏ ى هدايت‏ كردن است. و طبق اين آيه تنها كسانى شايستگى دارند عهده‏ دار هدايت ديگران شوند كه خودشان بدون آن‏كه به هدايت‏شدن از طرف افراد ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده ‏اند؛ يعنى كسانى كه تنها از هدايت بى ‏واسطه‏ ى الهى برخوردارند. و آن‏ كسى كه از چنين هدايتى برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و يا هدايت يافته به واسطه‏ ى ديگرى، هيچ‏ كدام شايستگى اين را ندارند كه عهده ‏دار امر هدايت ديگران گردند مگر آن‏كه هدايتِ خود را از كسانى بگيرند كه آن‏ها علم لدّنى دارند.

با توجه به آيه‏ ى مذكور وقتى به شخصيت‏هاى دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه ‏ى معصومين (ع) را مى‏ يابيم كه
اولًا: از هيچ ‏كس علمى نياموخته ‏اند.
ثانياً: از همه‏ ى مردم داناترند. پس مصداق آيه براى هدايت ‏كردن مردم، اين بزرگان بايد باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدنّى انسان‏هاى معصوم استفاده كنند، نه اين‏كه نظرات خودشان را در عرض سخنان انسان‏هاى معصوم ارائه دهند.
ثالثاً: به ما مى‏ فرمايد: بايد از كسانى تبعيت كنى كه بدون آموزش‏هاى معمولى به حق هدايت مى‏ كنند. يعنى راه و رسمى در بين اين افراد هست كه اگر از آن ‏راه و رسم تبعيت كنى راه هدايت را رفته ‏اى، و راه و رسم ائمه (ع) دستوراتى است كه به ما مى‏ دهند و پيروى از آن‏ها براساس سيره و سنت آن‏ها و دستوراتشان ما را به نورانيتى مى‏ رساند فوق آنچه كه با درس و بحث‏هاى معمولى مى ‏توان به آن رسيد. آيه‏ ى فوق به ما پيشنهاد مى‏ كند كه در انديشه و روش زندگى از ائمه ‏ى معصومين (ع) تبعيت كنيم و به عالمانى رجوع نمائيم كه متذكر معارف اهل البيت (ع) هستند و با تدبّر در سيره و سخنان آن‏ها ما را هدايت مى‏ كنند، حال چه فقه و چه در فلسفه و كلام و تفسير
31
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator , students
تاریخ عضویت: 1397-9-13 14:50:56
ارسالها: 167

تشکرها: 0 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

پرسش:

علم غیب پیامبران و امامان در چه اندازه ای است؟ آیا پیامبر گرامی ما می دانستد که مثلا فردا چه اتفاقی قرار است برای چه کسی بیافتد و یا تعداد برگ درختان خانه اشان چند تاست و…….؟

 
پاسخ:
علم غیب مختص خداوند است بالاصالة. خداوند ممکن است قسمتی از علم غیب را به برخی بندگانش تعلیم بدهد. این آدمیان معدود به اذن و به تبع خداوند از بخشی از غیب و نه تمام آن مطلع می شوند. بنابراین هیچ بشری حتی پیامبران علم غیب بالاصالة ندارند. هیچ بشری حتی پیامبران از تمام غیب مطلع نیستند. هیچ یک از پیامبران از جمله محمد بن عبدالله (ص) چنین ادعایی نداشته اند. ایشان به اذن الله به قسمت اندکی از عالم غیب اطلاع داشته اند. این اطلاع لزوما در امور شخصی، امور خصوصی دیگران و امور بی فایده ای از قبیل تعداد برگ درختان یا تعداد ریگ بیابانها نبوده است. اینکه ائمه (ع) نیز از مرتبه‌ي نازله ای ازعلم غیب برخوردار بوده اند امکان دارد هرچند اعتقاد به آن ضروری مذهب نیست، و باور آن برای کسی که ادله‌ی مسئله را تمام می داند لازم است.

ادله‌ی قرآنی نکات فوق به شرح ذیل است:
(انعام ۵۰)
قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّـهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّامَا يُوحَىٰ إِلَيَّ
بگو: «به شما نمى‌گويم گنجينه‌هاى خدا نزد من است؛ و غيب نيز نمى‌دانم؛ و به شما نمى‌گويم كه من فرشته‌ام. جز آنچه را كه به سوى من وحى مى‌شود پيروى نمى‌كنم.»

(انعام ۵۹)
وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ
و كليدهاى غيب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‌] آن را نمى‌داند، و آنچه در خشكى و درياست مى‌داند، و هيچ برگى فرو نمى‌افتد مگر [اينكه‌] آن را مى‌داند، و هيچ دانه‌اى در تاريكيهاى زمين، و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى روشن [ثبت ]است.

(اعراف ۱۸۸)
قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّـهُ ۚ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم، و اگر غيب مى‌دانستم قطعاً خير بيشترى مى‌اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‌رسيد. من جز بيم‌دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‌آورند، نيستم.»

(نمل ۶۵)
قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّـهُ ۚ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ
بگو: «هر كه در آسمانها و زمين است -جز خدا- غيب را نمى‌شناسند و نمى‌دانند كى برانگيخته خواهند شد؟»

(احقاف ۹)
قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
بگو: «من از [ميان‌] پيامبران، نودرآمدى نبودم و نمى‌دانم با من و با شما چه معامله‌اى خواهد شد. جز آنچه را كه به من وحى مى‌شود، پيروى نمى‌كنم؛ و من جز هشداردهنده‌اى آشكار [بيش‌] نيستم.»

(جن ۲۶ و ۲۷)
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِن رَّسُولٍ
داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‌كند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد

موفق باشید

محسن کدیور
32
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال
سلام

در خصوص پست 26 توضیحات در مورد علم غیب با آیات قرآن سازگاری ندارد.

1-اگر پیامبر و ائمه بزرگوار ما، به مخزن علم الهی وصل بودند، معقول بود که از آن برای حل مشکلات خودشان و دیگر مومنان، استفاده کنند. در صورتی که پیامبر مامور شده که به روشنی بگوید من علم غیب ندارم و دلیلش را نیز بفرماید که اگر داشتم، برای خودم کسب سود می کردم و هیچ آسیبی به من نمی رسید

آیات را می آورم:
سوره 6 الأنعام : آیات 50 تا 55 های جهان وغیب، فقط نزد خداست
قُلْ لا اَقولُ لَكُمْ عِنْدى خَزائِنُ اللهِ
بگو به شما نمی گویم گنجینه های رحمت الهی نزد من است
وَ لا اَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا اَقولُ لَكُمْ اِنّى مَلَكٌ
و غیب هم نمی دانم ،1 و نمی گویم «من فرشته ا م» ،
اِنْ اَتَّبِعُ اِلّا ما يوحىٰ اِلَىَّ
من فقط از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم»

2-در قرآن، خدای متعال به عنوان «عالم الغیب» معرفی شده ولی دیگران، فقط گیرندگان «أنباء الغیب» هستند،اگر کسی خودش عالم الغيب است، معنی ندارد که به أو «خبری از غیب» بدهند.

قرآن می‌فرماید «إنما الغيب لله»در اینجا، منظور علم غیب است،
ولی آنچه به رسولان برگزیده، همچون محمد مصطفی، عطا می شود، خبر از غیب است
«تلک من أنباء الغيب، نوحیها الیک»

این از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم. اگر به آن بزرگوار، علم غیب داده شده بود، دیگر چه لزومی داشت به او خبر از غیب داده شود؟
اگر کسی خودش پزشک باشد، لازم نیست به او خبر بدهند که بیماری تو چیست، و راه علاجش کدام است!



3-علم یعنی آشنایی به روابط و قانونمندی کسی که علم دارد، در همان رشته علمی خود، قدرت پیشبینی پیدا می کند و کسی که به غیب، عالم است نیز، در امور پنهان، آگاهی دارد

اما خبر اینطور نیست. داشتن هر خبری از جهان غیب، باعث نمی شود که شما سایر اخبار و قانونمندی ها را در امور پنهان، بدانید یا کشف کنید

4-آیات پایانی سوره جن نیز، عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ استثناء متصل نیست، «الّا» در آنجا، برای استثناء منقطع است، می فرماید: فقط خداوند عالم به غيب است، ولی رسولان برگزیده خویش را رصد می کند، تا مأموریت خویش را به خوبی انجام دهند.
اگر به رسولان علم غیب داده شده بود، دیگر نیازی به رصد کردن و محافظت از «ابلاغ در وحی» نبود.
33
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator , students
تاریخ عضویت: 1397-9-13 14:50:56
ارسالها: 167

تشکرها: 0 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

علم غیب از دیدگاه برخی از مفسران قرآن

بعضی، علم غیب را برای پیامبر و ائمه(ع) این‌گونه حل نموده‌اند که «علم غیب» یعنی علمی که بر بندگان مخفی است و اطلاع به آن مختص خداست؛ زیرا بر او چیزی مخفی نیست اما بعد از آن‌که از جانب حق به پیامبران و اولیای الهی افاضه شد برای آن‌ها غیب نیست.

اینکه می‌گوییم پیامبران دارای علم غیب بودند؛ یعنی علومی که بر ما مخفی است، آن‌ها می‌دانستند، پس نزاع در این‌که علم غیب مختص به خداست یا پیامبران هم دارا بودند، بی‌موضوع است؛ زیرا اگر مراد علمی است که مختص به او (ذات حق) است مثل علم ذات به ذات، احدی جز او ندارد و اگر مراد علومی است که بر غیر این خاندان مخفی است، آن‌ها عالم بودند. (طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج 3، ص 197؛ همو، ج 5، ص 91؛ همو، ج 8، ص 161؛ همو، ج 13، ‌ص 244)

بنابراین، غیب، فقط برای انسان‌ها معنا پیدا می‌کند و برای خداوند هیچ چیزی مستور و پنهان نیست و علم خدا دارای اقسامی است:

علومی که مختص به ذات اقدس اوست و منحصر به ذات حق می‌باشد. آیاتی که دلالت بر انحصار علم غیب به خدا دارد ناظر به این قسمت است.

در تفسیر نمونه راه جمع‌هایی بین آیاتی که علم غیب را انحصاراً از آن خداوند می‌داند و آیاتی که استثنا دارد و فی الجمله، علم غیب را برای برگزیدگان از رسولان قایل می‌شود، علاوه بر‌آن روایات متعددی که دربارة علم غیب انبیا و ائمه معصومین(ع) آمده است و همچنین شواهد تاریخی دربارة هریک از انبیا و ائمه(ع) موجود است، وجه جمعی را به‌عنوان معروف‌ترین وجه جمع این می‌داند که:

«منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است، بنابراین، غیر او مستقلاً هیچ‌گونه آگاهی از غیب ندارند و هرچه دارند از ناحیة خداست، با الطاف و عنایت اوست و جنبة تبعی دارد ...، یا اینکه خدا بالفعل از اسرار همه چیز آگاه است ولی انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نداشته اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آن‌ها تعلیم می‌دهد، البته این اراده نیز به اذن و رضای خدا انجام می‌گیرد» (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 25، ص 142 – 153؛ بابایی، برگزیدة تفسیر نمونه، ج 5، ص 308؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمة سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 7، ص 135)

علامه در «تفسیر المیزان» سِر و سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدا را در این می‌داند که غیر خدا محدود است و ممکن نیست از حدش بیرون شود و به آنچه بیرون از حد اوست، آگاه شود و هیچ موجودی غیرمحدود و غیرمتناهی و محیط تمام اشیا نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به غیب است. (ترجمه المیزان، پیشین، ج 8، ص 485)

بیان علامه طباطبایی نیز این مطلب را می‌رساند که علم غیب استقلالاً و ذاتاً به معنای واقعی کلمه‌(علم به اسرار نامحدود هستی) از آن خداوند است. اما آن‌گونه که قبلاً ذکرش رفت و استثنای آیات قرآن هم بود مثل آیه 179 سورة آل عمران و آیه 28 سورة جن، خداوند به برگزیدگان از فرستادگان خود علم غیب را افاضه می‌نماید. آن هم در حد قابلیت آن‌ها. پس آن‌ها علم غیب، به طور استقلالی ندارند بلکه اذن حق و افاضه اوست. (همان، ج 10، ص 317).


علامه در جای دیگر بین آیات قرآن، همان جمع‌بندی دیگر مفسران را می‌نماید که علم غیب به اصالت از آن خداست و دیگران (انبیا و اولیا) هم به اذن خدا، می‌توانند به هر مقداری که بخواهند به تعلیم خداوند، علم به غیب داشته باشند. (همان، ج 20، ص 83، 86 و 91)

برخی ازمفسیرین در تفسیر آیة 27 سورة جن که علم غیب را برای «من ارتضی من رسول» استثنا نموده می‌گوید: «شکی نیست که پیامبران عموماً مورد رضایت پروردگار بودند» (نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج7، ص271) و در ادامه به روایتی از امام صادق(ع) استناد نموده است که علم ذات، چون نامحدود است مخصوص خداست و برای ملائک و رسولان خود نیز از علم غیب عطا فرموده که محدود است. (همان)

علومی­که لازم رسالت است مانند عالم بودن به آنچه امت او تا دامنة قیامت به آن محتاج‌اند و حل مشکلات و رفع شبهات، علم به زبان انس و جن؛ زیرا پیامبر(ص) به سوی همه مبعوث شده است.

دانا بودن به زبان حیوانات و دارا بودن علم غیب، از علوم ماکان وما یکون و ما هو الکائن که از طریق آیات و اخبار به تواتر ثابت شده است. (طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 242 – 243) گرچه ظاهر بعضی از آیات انحصار علم غیب را به خدا می‌رساند مانند آیات (اعراف/ 188؛ انعام/ 50؛ نمل/ 6)

اما آیات 26 - 27 سورة جن افاضة علم غیب را فی الجمله به بعضی از پیامبران اثبات می‌کند و پیداست که مصداق اکمل و اتم مرتضی (پسندیده خدا) بودن، حضرت ختم مرتبت است.

اما آیات ناهیه را می‌شود به این معنا حمل کرد که تا از طرف خدا افاضه نشود، نمی‌داند چنانچه آیة شریفه «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمان‏ُُ(شورا/ 52.)؛ همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم تو پیش از این نمی‏دانستی کتاب و ایمان چیست‏.»این معنا استفاده می‌شود. (طیب، پیشین، ص 243 – 244)


علم لدني از منظر قرآن

در آیة 65 سورة کهف آمده: «فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» «(در آن جا) بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم»

محتوای آیه دربارة حضرت «خضر» است وبعض مفسرین، رحمت را به نبوت و ولایت و وحی، و علم من لدنا را به علم غیب تفسیر کرده‌اند. (سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، ص 306؛ فیض کاشانی، الآصفی فی تفسیر القرآن، ج2، ص 722؛ اطیب البیان، ج8، ص 381؛ ایشان علم را به علم غیب، معنا کرده)

علامه در المیزان ذیل آیه 65 سورة کهف آن علم را در حیطه و انحصار الهی می‌داند که حس و فکر در آن دخالت ندارد و از راه اکتساب به دست نمی‌آید و دلیل بر آن را جمله «من لدنا» از نزد خدا، دانسته است که به عنوان خاستگاه آن محسوب می‌شود و از آخر آیات استفاده کرده که مقصود از آن علم به تأویل حوادث است. (طباطبایی، المیزان، ترجمة موسوی همدانی، ج 13، ص 474)


در تفسیر دیگر از علم لدنی در ردیف افاضات سبحانی و رشحات انوار الهی یاد گردیده است. (حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثناعشری، ج 1، ص 492)

در جای دیگر از آن مرادف با عقل کل و عصمت از خطا و علم به ماوراءالطبیعه و علم غیب ذکر کرده است. (همان، ج 2، ص 286؛ ج 5، ص 235؛ میرزاخسروانی، تفسیر خسروی، ج 5، ص 366) که انبیای الهی از آن بهره‌مند بوده‌اند.
بعضی از معاصرین علم لدنی را به استناد آیة 65 سورة کهف دربارة حضرت خضر(ع) مخصوص انبیا دانسته است. (قرائتی، تفسیر نور، ج 7، ص 199)

مرحوم نراقی در جواب سؤال علم لدنی انبیا و ائمه(ع)، علم به غیر محسوسات را ابتدا تقسیم و دسته بندی نموده:قسم سوم به تمام فروعاتش علم لدنی است که از قول خداوند متعال اخذ گردیده است. «وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» (- کهف/ 65) این علم افضل علوم بلکه علم حقیقی است. (نراقی، رسائل و مسائل فی حل غوامض المسائل، ج 3، ص 52 – 56)
ایشان برای همة انبیا نوعی از «علم لدنی» را قایل می‌شود و آن را مستند به سنت می‌داند. (همان)

به هر حال «علم لدنی» که مأخوذ از خرمن دانش الهی است یک نوع علم غیبی است که به انبیا و اولیای الهی افاضه شده است.

در یکی از تفاسیر اهل سنت نیز علم لدنی را بخشش خدای سبحان و در مقابل علم اکتسابی قرار داده و شامل امور غیبی دانسته است و به همان آیه 65 سورة کهف اشاره کرده که دربارة فیض علم الهی برای حضرت خضر(ع) است. (طنطاوی، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج 8، ص 564)

در تفسیر روح البیان تأویل رویا را جزئی از اجزای نبوت دانسته برای این‌که آن را علم لدنی معرفی کرده که خداوند متعال به هرکه بخواهد تعلیم می‌نماید. (حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج4، ص259)

نسفی هم علم لدنی را به علم الهامی معنا کرده. (نسفی، تفسیر نسفی، ج 1، ص 566) که باز هم همان علم غیب می‌شود که حقیقت آن نزد خدای حکیم است.


💮دیدگاه بعضی از متکلمین امامیه

دربارة صفات پیامبر(ص) به عنوان انسان کامل ممکن است همه صفات کمال انسانی در یک مقاله قابل شمارش نباشد و پیداست که پیامبر خدا باید نسبت به انسان‌های دیگر از صفات کمال به طور کلی برخوردار باشد چنانچه در کتب کلامی اندیشمندان اسلامی مخصوصاً دانشوران شیعی یکسری صفات ذکر گردیده است. (علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 158) اما در این مقاله که تأکید آن بیان شئون پیامبر از نگاه امام خمینی است یکسری از صفات برجسته که اختصاص به پیامبر(ص) داشته باشد و عمدتاً مورد تأکید امام خمینی قرار گرفته باشد را می‌آوریم. اما قبل از بیان دیدگاه ایشان به یکسری کتب معتبر از دانشمندان مطرح کلامی و مفسرین نیز باید پرداخته شود.

💮علامه حلی

علامه در کتاب نهج الحق صفاتی چون «عصمت» و «اعجاز» و «علم لدنی» را از صفات اختصاصی انبیا ذکر می‌نماید که باید یک پیامبر، این صفات را داشته باشد تا به پیامبری و رسالت برسد، علاوه بر آن‌که یکسری صفات عمومی را نیز باید داشته باشد مانند عقل، ذکاوت، قوت رأی، نداشتن عیب جسمانی، عدم بیماری تنفرآور و عدم صفاتی چون سخت‌دلی، قساوت، خشونت، ضعف شخصیت و داشتن اخلاص، تحمل سختی‌ها، ظلم‌ستیزی، عدالت‌پروری و...( علامه حلی، نهج الحق، ص 159 – 160)

یکی از بزرگان عرفا علم لدنی را برای اهل نبوت و ولایت دانسته و به آیة 65 سورة کهف اشاره کرده که دربارة اعطای علم از نزد خداوند متعال به حضرت خضر است. (آملی، تفسیر المحیط‌الاعظم و البحر الخضم، ج 8، ص 58)

💮شیخ صدوق

مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید دو روایت را از امام باقر(ع) نقل می‌کند به این مضمون که برای خدا دو گونه علم است: علم خاص؛ و آن دانشی است که ملائکه‌ها و پیامبران از آن اطلاعی ندارند. (یعنی مخصوص خداوند متعال است).

علم عام؛ و آن دانشی است که ملائکه مقربین و رسولان الهی از آن اطلاع دارند و برای ائمه(ع) نیز از جانب رسول خدا(ص) رسیده است. (شیخ صدوق، التوحید، ص 138)

💮شیخ حر عاملی علم غیب را برای پیامبر و ائمه(ع) فی الجمله قایل می‌شود با این تعبیر که پیامبر و ائمه(ع) جمیع علم غیب را نمی‌دانند اما بعض از علم غیب را که خداوند به آن‌ها اعلام نموده می‌دانند و هر زمان که اراده کنند که چیزی از علم غیب را بدانند، از آن آگاه می‌شوند(حرعاملی، الفصول المهمه فی اصول الائمه، ج1، ص95). ایشان در ادامه به یکسری آیات و روایات استناد می‌نماید.

💮شیخ محمدحسین مظفر ضمن بحث از علم امام(ع) از علم پیامبر اسلام(ص) به عنوان منبع علم ائمة اطهار(ع) یاد کرده و به خاطر شمول دایرة نبوت آن حضرت بر جمیع مخلوقات عالم، علم پیامبر به حوادث عالم را لازمة نبوت عام آن حضرت دانسته است. (مظفر، علم الامام(ع)، ص 13) تا با دانشی که از موهبت‌های خاص الهی است به اراده و اصلاح جامعه اقدام نماید.


نتیجه

آنچه دربارة علم غیب یا علم لدنی پیامبر ذکر شد از کلمات متکلمین، مفسرین و بعضی از اهل عرفان، علم لدنی و علم غیب را فی الجمله برای پیامبر قایل شدند با این بیان که عالم واقعی و استقلالی به غیب، خداوند متعال است که آیاتی از قرآن دلالت به انحصار علم غیب به خداوند متعال دارد و برخی آیات دیگر برای پیامبران نیز علم غیب یا علم لدنی را قایل بود و مفسرین و دانشوران کلام و عرفان نیز با تکیه بر آیات و روایات فی الجمله به اذن و بخشش الهی علم غیب یا علم لدنی برای پیامبران قایل شدند.

امام خمینی پیامبران را حاملان عرش الهی دانسته و عرش را در یک معنا به معنای علم تفسیر می‌نماید که در نتیجه پیامبران و اهل‌بیت عصمت(ع) به عنوان حاملان علم الهی مطرح می‌شوند، البته علم فعلی حق نه علم ذاتی خداوند متعال که مخصوص ذات مقدسش می‌باشد. در بیان امام پیامبران اولوالعزم الهی و ائمة معصومین(ع) به عنوان حاملان «عرش» الهی که در یک معنا به‌معنای علم الهی است، یاد گردیده است.


از نگاه امام خمینی علم غیب برای پیامبران الهی، از حیث مراتب، متفاوت است، شأن پیامبر درک وحدت و کثرت یا کشف حقایق و بسط آن است، اما مراتب درک آن‌ها از وحدت و کثرت بستگی به این دارد که مظهر کدام اسم از اسمای الهی باشد و پیامبر اکرم(ص) که نگین نبوت و مرکز پیامبری است و همة نبوت‌ها برگشت به نبوت او می‌نمایند و نبوت او جامع همة نبوت‌ها است و شریعت او جامع همة شرایع است. واو بالاترین مقام کشف و بسط حقایق را داراست و علمش از علم همة پیامبران جامع‌تر است.

در بیان امام، پیامبر اکرم(ص) به عنوان انسان کامل و کتاب الهی و آیینة تمام نمای اسم اعظم حق، معرفی گردید که تعبیر عرفانی از علم لدنی و یا علم غیب است که خداوند به او افاضه کرده است و پیامبر(ص) کتاب الهی است که همه کتاب‌های الهی و همة آنچه را انبیای الهی آورده‌اند و داشتند در کتاب وجود او جمع است و پیامبران هرکدام به‌اندازه‌ای که حق‌نما و مرآت عالم غیب هستند، به همان میزان از علم لدنی الهی برخوردارند و پیامبر خاتم(ص) از همه جامع‌تر و علم او نیز محیط‌تر ازعلوم همه پیامبران است.

نقل ار مقاله علم غیب و علم لدنّی پیامبر (ص) از منظر امام خمینی ، حصین صالحی مالستانی،
34
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator
تاریخ عضویت: 1399-1-25 15:11:42
ارسالها: 59

تشکرها: 38 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

علم امام
در روایتی از سدیرنقل شده:
من و ابوبصیر و یحیای بزاز و داود بن کثیر در مجلس امام صادق (ع) بودیم که آن حضرت با حالت غضب، وارد شدند و پس از نشستن فرمودند: تعجب است از مردمی که گمان می کنند ما علم غیب داریم! در صورتی که جز خدای متعال کسی علم غیب ندارد، و من خواستم کنیزم را تنبیه کنم، او فرار کرد. و ندانستم در کدام اطاق رفته است

سدیر گوید: هنگامی که حضرت برخاستند که به منزلشان بروند من و ابوبصیر و میسر، همراه آن حضرت رفتیم و عرض کردیم، فدایت شوم، ما سخنان که درباره کنیز گفتید شنیدیم، و ما معتقدیم که شما علوم فراوانی دارید ولی ادعای علم غیب درباره شما نمی کنیم.

حضرت فرمود: ای سدیر، مگر قرآن نخوانده ای؟ عرض کردم: چرا. فرمود: این آیه را خوانده ای:
«قال الذی عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک »
گفتم: فدایت شوم، خوانده ام. فرمود: می دانی که این شخص چه اندازه از علم الکتاب داشت؟ عرض کردم: شما بفرمایید. فرمود: باندازه قطره ای از دریای پهناور! سپس فرمود: آیا این آیه را خوانده ای
«قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب »؟
گفتم: آری. فرمود:آن کسی که علم همه کتاب را دارد داناتر است یا کسی که بهره اندکی از علم الکتاب دارد؟ عرض کردم: آن کسی که علم همه کتاب را دارد. پس با اشاره به سینه مبارکش فرمود: بخدا قسم، علم همه کتاب نزد ماست، بخدا قسم علم همه کتاب نزد ماست.
35
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator
تاریخ عضویت: 1399-1-25 15:11:42
ارسالها: 59

تشکرها: 38 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال
ماجرای گم شدن شتر پیامبر:

در غزوه تبوک در نیمه راه شتر پیامبر گم شد و گروهى از یاران پیامبر به تعقیب آن پرداختند. یک نفر از همان منافقان برخاست و گفت: مى‏ گوید من پیامبر خدایم و از عالم بالا خبر مى ‏دهم، ولى جاى تعجب است که جاى شتر خود را نمى ‏داند. خبر به پیامبر رسید. او با بیانى شیوا، پرده از روى حقیقت برداشت و چنین فرمود:

«وإنّی و اللّه ما أعلم إلّا ما علّمنی اللّه، و قد دلّنی اللّه علیها، و هی من هذا الوادی فی شعب کذا قد حبستها شجره بزمامها، فانطلقوا حتى تأتونى بها؛
من فقط آن‏چه را مى‏ دانم که خدا تعلیمم نماید. هم اکنون خدا مرا به جاى شتر دلالت کرد. شتر من در این بیابان در فلان دره است و افسار آن به درختى پیچیده و آن را از راه رفتن باز داشته است. بروید آن را بیاورید». فورا چند نفر به محلى که پیامبر فرموده بود رفتند و شتر را به همان حالت یافتند که پیامبر توصیف کرده بود.
تاریخ طبری
36
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: member , Moderator
تاریخ عضویت: 1399-1-25 15:11:42
ارسالها: 59

تشکرها: 38 بار
1 تشکر دریافتی در 1 ارسال

امیرالمومنین - علم غیب


سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی:
قبل از اینکه مرا از دست دهید، از من بپرسید


الامام علی«ع»: سلونی قبل أن تفقدونی، فلأنا بطرق السماء أعلم منی بطرق الأرض.
از من بپرسید پیش از اینکه مرا از دست دهید، چرا که من راه های آسمان را بهتر از راه های زمین می دانم.



الامام علی«ع»: سلونی عن طرق السماء، فانی أعلم بها من طرق الأرض،
سلونی قبل أن تفقدونی، فإنّ بین جنبیَّ علوماً کثیرةً کالبحار الزواخر.
از من دربارۀ راه های آسمان بپرسید که آنها را از راه های زمین بهتر می دانم. از من سؤال کنید پیش از آنکه از دستم دهید، به راستی در بین دو شانۀ من علوم فراوانی چون دریاهای پر از آب موجود است.

الامام علی«ع»: سلونی قبل ان تفقدونی، فأنی لا أُسأل عن شیء ٍ دون العرش الّا أخبرتُ عنه.
از من بپرسید پیش از آنکه از دستم دهید، به راستی از چیزی غیر از عرش الهی سؤال نشوم، مگر اینکه از آن خبر دهم.

الامام علی«ع»: سلونی عمّا فوق العرش، سلونی عمّا تحت العرش، سلونی قبل أن تفقدونی.
از من بپرسید دربارۀ آنچه بالای عرش و پایین عرش است، سؤال کنید پیش از آنکه از دستم دهید.

الامام علی«ع»: سلونی قبل ان تفقدونی، فوالله لا تسألونی عن شیٍ مضی و لا عن شیءٍ یکون الّا أنبأتکم به
از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید، به خدا قسم پاسخ هر سؤال شما را درباره گذشته، یا حال و آینده می دهم.

الامام علی«ع»: فاسئلونی قبل ان تفقدونی، فوالذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیءٍ فیما بینکم و بین الساعة، و لا عن فئةٍ تهدی مائة و تضل مائة، إلّا أنبأتکم بناعقها و قائدها و سائتها، و مناخ رکابها، و محط رحالها، و مَن یقتل من أهلها قتلاً و من یموت منهم موتاً

بپرسید از من پیش از آنکه مرا از دست دهید. قسم به آنکه جانم در دست اوست سؤال نمی کنید از اموری که بین شما تا روز بازپسین است یا از گروهی که صد فرد را هدایت می کند و صد فرد را به گمراهی می کشاند، مگر اینکه من از او خبر می دهم، هم از کسی که مردم را بدان می خواند و هم از آن کس که رهبری را به عهده دارد و هم از آنکه آنان را سوق می دهد، و هم از محلّی که در آنجا فرود می آیند و هم از مکانی که در آنجا بار می اندازند و نیز از کسی که در میان آنان به قتل می رسد و آن کس که فوت می کند.


الإمام علی«ع»: سلونی قبل أن تفقدونی فإنّی عن قلیلٍ مقتولٌ.
از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید، به راستی من بزودی به قتل می رسم.

کان علیٌ امیرالمؤمنین«ع» کثیراً ما یقول: سلونی قبل أن تفقدونی، فوالله ما مِن ارض مخصبة و لا مجدبة... إلّا و أنا اعلم... الی یوم القیامة.
امیرالمؤمنین«ع» بسیار می فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست دهید، به خدا قسم تا روز قیامت هیچ زمین حاصلخیز و خشکی نیست، مگر اینکه من از آن آگاهم.
37
ارسال شده :
about 4 Years ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

نظر علامه طباطبايي در مورد علم غيب پيامبر و امامان در تفسير سوره احقاف

نفى علم غيب از پيامبر (ص ) در جمله ((و ما ادرى ...(( از جهت بشر بودن او است و با اثبات علم غيب براى آن حضرت از طريق وحى منافات ندارد


و در جمله ((و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم (( مى خواهد از خود علم غيب را نفى كند، و همان را خاطرنشان سازد كه آيه ((لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسنى السوء(( خاطرنشان مى كند. فرقى كه بين اين دو آيه وجود دارد اين است كه آيه اعراف علم به مطلق غيب را نفى مى كند، و دليلش را اين مى گيرد كه هم خيرى زياد نكرده و هم گرفتارى به او رسيده است .

و آيه مورد بحث علم به غيب خاصى را نفى مى كند، و آن حوادثى است كه ممكن است بعدها متوجه آن جناب و يا متوجه مخاطبين او شود، چون مشركين كه روى سخن با ايشان است - خيال مى كردند كسى كه داراى مقام رسالت مى شود - به فرضى كه چنين كسى پيدا شود - بايد خودش ذاتا داراى علم به غيب و نهانى ها باشد و قدرتى غيبى مطلق داشته باشد، همچنان كه اين خيال از كلام آنها كه گفتند ((چرا فرشته اى با او نيست ...(( و قرآن حكايتش كرده ، به خوبى فهميده مى شود، لذا رسول گرامى خود را دستور مى دهد كه صريحا اعتراف كند كه : او هيچ نمى داند كه در آينده بر او و برايشان چه مى گذرد، و در نتيجه علم غيب را از خود نفى كند، و بگويد: كه آنچه از حوادث كه بر او و برايشان مى گذرد خارج از اراده و اختيار خود او است ، و او هيچ دخل و تصرفى در آنها ندارد، بلكه ديگرى است كه آن حوادث را پيش ‍ مى آورد، و او خداى سبحان است .

پس اينكه فرمود: ((و ما ادرى ما يفعل بى ولا بكم (( همانطور كه علم به غيب را از خود نفى مى كند، قدرت و دخالت خود را نيز نسبت به حوادثى كه در پس پرده غيب بنا است پيش بيايد، از خود نفى مى نمايد.


بحثى فلسفى و دفع يك شبهه


● (درباره عالم بودن پيامبر (ص ) و ائمه (ع ) به غيب ، و اثر و رابطه آن با زندگى و رفتار ايشان )

روايات بسيارى از طرق ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده كه خداى سبحان پيامبر اسلام و ائمه (عليهم السلام ) را تعليم داده ، و هر چيزى را به ايشان آموخته . و در بعضى از همان روايات اين معنا تفسير شده به اينكه علم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) از طريق وحى ، و علم ائمه (عليهم السلام ) از طريق رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بوده است .

از سوى ديگر به اين روايات اشكال شده كه : تا آنجا كه تاريخ نشان مى دهد سيره اهل بيت چنين بوده كه در طول زندگى خود مانند ساير مردم زندگى مى كرده اند و به سوى هر مقصدى مى رفتند از راه معمولى و با توسل به اسباب ظاهرى مى رفتند، و عينا مانند ساير مردم گاهى به هدف خود مى رسيدند، و گاهى نمى رسيدند، و اگر اين حضرات علم به غيب مى داشتند، بايد در هر مسيرى به مقصد خود برسند، چون شخص ‍ عاقل وقتى براى رسيدن به هدف خود، دو راه پيش روى خود مى بيند، يكى قطعى و يكى راه خطا، هرگز آن راهى را كه مى داند خطا است طى نمى كند، بلكه آن راه ديگر را مى رود كه يقين دارد به هدفش مى رساند. در حالى كه مى بينيم آن حضرات چنين نبودند، و در زندگى راههايى را طى مى كردند كه به مصائبى منتهى مى گشت ،
و اگر علم به غيب مى داشتند بايد بگوييم عالما و عامدا خود را به مهلكه مى افكندند، مثلا رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) در روز جنگ احد آنچه بر سرش آمد خودش بر سر خود آورد، و يا على (عليه السلام ) خودش ‍ عالما و عامدا در معرض ترور ابن ملجم مرادى ملعون قرار گرفت ، و همچنين حسين (عليه السلام ) عمدا خود را گرفتار مهلكه كربلا ساخت ، و ساير ائمه (عليهم السلام ) عمدا غذاى سمى را خوردند. و معلوم است كه القاء در تهلكه يعنى خويشتن را به دست خود به هلاكت افكندن عملى است حرام ، و نامشروع .


اساس اين اشكال به طورى كه ملاحظه مى كنيد دو آيه از آيات قرآنى است ، يعنى آيه ((و لو كنت اعلم الغيب لا ستكثرت من الخير(( و آيه ((و ما ادرى ما يفعل بى ولابكم ((.

و اين اشكال يك مغالطه بيش نيست ، براى اينكه در اين اشكال بين علوم عادى و علوم غير عادى خلط شده ، و علم به غيب علمى است غير عادى كه كمترين اثرى در مجراى حوادث خارجى ندارد.


توضيحات بيشتر در ترجمه تفسير الميزان جلد 18 صفحه : 294

38
ارسال شده :
about 3 Years ago

رتبه: Guest

گروه ها: Guests
تاریخ عضویت: 1391-10-20 20:01:51
ارسالها: 815

تشکرها: 0 بار
17 تشکر دریافتی در 16 ارسال


حضرت علی ع در خطبه 128 نهج البلاغه به حمله مغول اشاره می فرماید:

انگار آنان را می نگرم که صورتهایشان مانند سپرهای چند لایه و سخت است، ابریشم و دیبا می پوشند، اسب های ریشه دار یدک می کشند. آنچنان کشتار به راه می اندازند که زخمی از روی کشته عبور می کند، و فراری از اسیر کمتر می باشد.

[یکی از یارانش گفت: یا امیر المؤمنین به شما علم غیب عنایت شده. امام خندید و به آن مرد که از طایفه کلب بود فرمود:]

ای برادر کلبی، این علم غیب نیست، علمی است که از پیامبر فراگرفته ام. علم غیب علم به قیامت است و به اموری که خداوند سبحان در کتاب خود بر شمرده: «خداوند است که علم قیامت نزد اوست، و اوست که باران نازل می کند، و آنچه را در ارحام است می داند، و کسی نمی داند آنچه را که فردا خواهد اندوخت، و کسی نمی داند در چه سرزمینی خواهد مرد...».
خداوند سبحان است که آنچه را در رحم هاست می داند: پسر یا دختر، زشت یا زیبا، سخی یا بخیل، سعید یا شقی، کسی که هیزم جهنّم است، یا در بهشت همنشین انبیاست. این است علم غیب که کسی آن را جز خدا نمی داند، و غیر اینها دانشی است که خداوند آن را به پیامبرش (صلّی اللّه علیه و آله) تعلیم داده، او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه ام جای گیرد، و قفسه سینه ام آن را در خود جای دهد.

كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُّ [الْمُطْرَقَةُ] الْمُطَرَّقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ.

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ! فَضَحِكَ (علیه السلام) وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ كَانَ كَلْبِيّاً يَا أَخَا كَلْبٍ لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ...»(لقمان 34) فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ وَ مَنْ يَكُونُ فِي النَّارِ حَطَباً أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً. فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَا يَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَى ذَلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلی الله علیه وآله) فَعَلَّمَنِيهِ وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي.

39
ارسال شده :
about 1 Year ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال
💢پایان علم غیب 💢

❇️ آن‌گونه که در خطبهٔ ۲۳۵ نهج‌البلاغه نقل شده، امام علی (علیه‌السلام) ارتحال رسول اکرم (صلی‌ الله علیه و آله) را سبب قطع شدن اخبار غیبی و آسمانی اعلام کرده‌اند. این در حالی است که می‌دانیم پس از آن حضرت، امامان اهل بیت (علیهم‌السلام) از برخی خبرهای غیبی و آسمانی خبر داده‌اند.

🔸آیا مقصود ایشان از قطع شدن اخبار آسمانی، پایان نوع خاصی از این خبرها یعنی مسائل مربوط به نبوت بوده و این منظور را واضح بیان نکرده‌اند، یا واقعاً هر نوع خبررسانی از عالم غیب را پس از ارتحال پیامبر خدا منتفی می‌دانسته‌اند؟

✅ قرآن کریم در آیهٔ ۲۶ و ۲۷ سورهٔ جن صریحاً هر گونه آگاهی از غیب را جز برای رسولان الهی نفی می‌کند:

🔻عالِمُ ٱلغَيبِ فَلَايُظهِرُ عَلَىٰ غَيبِهِۦٓ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ٱرتَضَىٰ مِن رَّسُول.
🔺دانای غیبی که کسی را بر غیب خود آگاه نمی‌سازد، مگر فرستاده‌ای که به او رضایت داده باشد.

✅ روایات پیشوایان دین نیز بر این نکته تأکید دارد که هر آنچه آن بزرگواران از امور دینی و اخبار غیبی در اختیار داشته‌اند، همه را از رسول الله آموخته‌اند. پس در واقع، آگاهی از غیب صرفاً توسط رسول خدا به‌دست آمده است و پس از آشکار شدن آن حقایق برای ایشان، آموختن آنها علم غیب نامیده نمی‌شود.

🔸آنچه این برداشت را تأیید می‌کند، بیان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در خطبهٔ ۱۲۸ نهج‌البلاغه است که وقتی از آینده خبر دادند، در پاسخ به این پرسش که آیا شما از غیب خبر دارید فرمودند:

🔻ليْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْم‏.
🔺اینها علم غیب نیست و فقط مسائلی است که از فردی صاحب علم یاد گرفته‌ام.

✅ آن حضرت سپس توضیح دادند:

علم غیب چیزی است که فقط خدا بداند و وقتی رسولش را نسبت به آن آگاه ساخت،‌ دیگر غیب نیست و به دانشی تبدیل شده است که می‌توان آن را آموخت.


🔸نکتهٔ مهم دیگر اینکه در تعلیم ویژهٔ پیامبر، علاوه بر مسائل دینی، اصول آگاهی از حوادث آینده نیز با روشی ناشناخته به اهل بیت ایشان منتقل شده است. لذا وقتی ائمهٔ اطهار از این‌گونه امور خبر می‌دادند و با تعجب و انکار دیگران مواجه می‌شدند، با اشاره به آیهٔ‌ بالا می‌فرمودند:

رسول خدا پس از آگاهی از غیب، آن را به ما آموخته است. (الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۴۳) همان‌گونه که این آگاهی را محدود به اخبار پیشین می‌دانستند و با استناد به آیهٔ محو و اثبات (رعد، ۳۹) اعلام می‌کردند از تحولات جدید خبر ندارند. (نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۱۲)

❇️ با توجه به آنچه گذشت روشن می‌شود که آگاهی از غیب به این معنای قرآنی مختصّ پیامبران الهی بوده و با ارتحال آخرین پیامبر خدا این باب به‌صورت کلی و از هر نوع آن بسته شده است و فرمایش امیرالمومنین ناظر به همین نکته است.

حجت الاسلام سيد حميد حسيني
40
ارسال شده :
about 1 Year ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال

علم انبيا محدود است

در ماجراي نزول فرشتگان بر حضرت ابراهيم ئ بشارت فرزند و خبر از مجازات قوم لوط، حضرت ابراهيم فرشتگان را نشناخت و اين شاهدي است بر اينكه علم انبيا محدود است.

هود : ۷۰

فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لَا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ

پس همينکه ديد دستان آنان به غذا نمي‌رسد [=نمي‌خواهند يا نمي‌توانند غذا بخورند] غريبه‌شان يافت و ترسي از آنها به دل گرفت! گفتند: مترس که ما [فرشته‌ايم و] براي [عذاب] قوم لوط فرستاده شده‌ايم.

- علم انبیا محدود است.«نکرهم» تفسير نور

همچنين حضرت لوط هم ان فرشتگان را نشناخت

هود : ۷۷

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ
و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، [به تصور بد خيالي هرزگان قومش] از آنان پريشان خاطر شد و دست و بالش [در تدبير مشکلات در پيش] تنگ شد و [به خود] گفت: امروز روز سختي است.

- علم انبیا محدود است. «لَمّا جاءَتْ رُسُلُنا» (حضرت لوط نمی دانست که این میهمانان فرشته ای در صورت انسانند)تفسير نور
41
ارسال شده :
about 3 Months ago

رتبه: Advanced Member

گروه ها: Administrators , member , Moderator
تاریخ عضویت: 1390-3-24 21:55:49
ارسالها: 2223

تشکرها: 4 بار
29 تشکر دریافتی در 29 ارسال


⭕️علم به وقوع #قیامت یا #عذاب امتها تنها نزد #خداست و نه حتی انبیا.

🔸يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ اعراف:187

از تو درباره ساعت [=زمان قيامت] سؤال مي‌کنند که هنگام آن چه وقت است؟ بگو: علم آن فقط نزد پروردگار من است و جز او [کسي] آن را در وقت خودش آشکار نمي‌کند، [اين پديده] در آسمان‌ها و زمين سنگيني مي‌کند [همچون ميوه‌اي که بر درخت رسيده باشد و موعد سقوط آن نزدیک باشد] جز به ناگهان بر شما نمي‌رسد، از تو [دربارة قيامت چنان] مي‌پرسند که گوئي از آن آگاه هستي! بگو: علم آن فقط نزد خداست، ولي بيشتر مردم نمي‌دانند!

__________

❇در اين دو آيه اين معنا روشن مى‌شود كه علم به زمان وقوع قيامت از غيبهايى است كه مختص به خداى تعالى است، و كسى جز خدا از آن اطلاعى ندارد، و بطور كلى هيچ دليلى در تعيين وقت و حدس وقوع آن نيست، پس قيامت بپا نمى‌شود مگر ناگهانى،
پاره‌اى از مغيبات و از آن جمله مساله قيامت است كه جز خداى سبحان كسى ياراى علم آن را ندارد. از آيه شريفه تنها استفاده شد كه علم به قيامت را جز خدا كسى طاقت تحملش را ندارد، و ليكن بايد دانست كه تنها علم به خود قيامت اينطور نيست، بلكه علم به خصوصيات و اوصاف آن نيز همين طور است.

تفسیر المیزان


❇يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهٰا قُلْ إِنَّمٰا عِلْمُهٰا عِنْدَ اَللّٰهِ وَ لٰكِنَّ أَكْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ يَعْلَمُونَ‌
مردم از تو چنان سؤال مى‌كنند كه گويا تو واقعاً از آن اطلاع دارى .تصريح كن كه علم #ساعت جز نزد خدا نيست ولى بيشتر مردم اين مطلب را نمى‌دانند.شايد اين‌گونه انتظار از سوى مؤمنان نيز ابراز شده باشد؛ زيرا كافران به رسالت پيامبر، كافر و مطابق آيات گذشته او را ديوانه مى‌شمرند.

👈تفسير مشهور #ساعت در كلمات مفسران، روز قيامت است اما با توجه تناسبى كه با آيات سوره دارد ( ایه 34 به اجل هر قوم اشاره شده بود لکل امه اجل) و به خصوص خطابى كه به مردم موجود در مكه دارد، - لاٰ تَأْتِيكُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً‌ - احتمال ظهور آن در زمان افول و گسست و #هلاكت اقوام، قوى‌تر است.

📚تفسیر همگام با وحی


💫پیامبر: اگر #علم_غیب داشتم جلو ضررها را میگرفتم و خیر بیشتری کسب میکردم


🔸قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
بگو: من اختيار نفع و ضرري براي خودم هم ندارم [چه رسد به شما] مگر آنچه خدا خواسته باشد، و اگر غيب مي‌دانستم حتماً خير بيشتري كسب مي‌كردم و شرّي به من نمي‌رسيد، من بیش از هشدار دهنده‌اي [از عواقب شرک و کفر] و بشارت دهنده‌اي [به مؤمنين شايسته کار] نيستم.

(اعراف:188)
__________

❇در قرآن و روايات، مطالبى بيان شده است كه نشان مى‌دهد انبيا و اولياى الهى #علم_غيب داشته‌اند،جمع ميان اين روايات با ایه فوق صورتهایی دارد ازجمله انجا که میفرماید علم غيب نمى‌دانند، مراد آن است كه آن بزرگواران از پيش خود غيب نمى‌دانند و آنجا كه مى‌گويد: غيب مى‌دانند، يعنى با اراده و الهام و وحى خدا مى‌دانند
📚تفسیر نور

❇آيۀ 188 - علم غيب را از رسول‌اللّٰه - در عين بالاترين درجات عصمتش - سلب كرده، كه اگر برفرض محال كل غيبها را كه به سود و زيان من است مى‌دانستم، هرگز به من زيانى نمى‌رسيد، زيراكه از آنها پرهيز مى‌كردم، و خيرات زيادى نيز بدست مى‌آوردم، كه پى‌جوى آنها بوده‌ام، و من تنها هشداردهنده و بشارت‌دهندۀ رسالتى ربانى براى مكلفان هستم، و بر مبناى آياتى ديگر تنها آگاهى حضرتش ويژۀ غيب وحى احكامى و بعضى از غيبهاى ديگر است كه در اثبات رسالت و تبليغ آن مدخليّت دارد و ديگر هيچ.

👈اينجا كسانى كه در اثر رواياتى چند و غلوّشان در تشيع اصرار دارند كه #رسول گرامى و ائمۀ اهل بيت كل غيبها را مى‌دانند، اين گونه نبودن علم غيب را از نظر اين آيه توجيه كرده‌اند، كه من تنها به ذات خود غيب نمى‌دانم، ولى دانستن تمامى غيوب توسط اعلام ربانى به حضرتش سلب نشده است، نخست بايد گفت كه اينجا ندانستن كل غيوب براى حضرتش مطلق است، وانگهى در دانستن غيب كه پيامدش بدست آوردن كل خيرات، و دورى از كل شرورات است، هرگز فرقى ميان دانستن #ذاتى و عرضيش نيست،
و نيز ذيل آيه مقام و موقعيت حضرتش را تنها هشدارى و بشارت معرفى كرده، و ديگر هيچ، كه اگر هم احياناً غيبهايى موضوعى افزون بر غيبهاى احكامى تعليم يافته، اين خود از براى تحكيم اين دو بعد رسالت است، و چنانكه در آياتى از جمله آيۀ (26:72) اين حقيقت روشن مى‌باشد كه تنها غيبهاى گفتنى به حضرتش در بعد تبيين و تحكيم رسالت است، وانگهى غيبهايى كه در اختصاص ربوبيت است گفتنى و تعليم كردنى نيست. غيبهايى هم كه امكان تعليم دارد، ولى در سازماندهى و تحكيم رسالت مدخليتى ندارند، تعليم آنها هم ضرورتى ندارد.


تفسیر فرقان-مرحوم ایت الله صادقی تهرانی


↩️ مراد از اينكه غيب تنها در نزد خدا و از آن خداست، آن است كه نه از طريق تجربه مى‌توان از غيب آگاهى پيدا كرد، نه از طريق عقل و نه از هيچ راه ديگر، بلكه تنها از طريق وحى الهى مى‌توان غيب را دانست؛ و او برحسب آنچه حكمت و نياز مردم اقتضا كند، هريك از پيامبرانش را كه بخواهد از غيب خود آگاه مى‌كند و پيامبر او هم به‌نوبۀ خود مردم را از اين غيب، همان‌طور كه از خدا دريافت كرده، باخبر مى‌سازد. بنابراين، خبر دادن پيامبر از غيب، دانستن غيب نيست، بلكه نقل غيب است از كسى كه غيب مى‌داند
📚تفسیر کاشف مرحوم مغنیه





© 2025 Design by Mahdi