رعد:11
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ
وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُـوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ
براي او [=انسان] تعقيب کنندگاني [=فرشتگان مأمور و مراقبي] از پيش رو و پشت سر [=همة اطراف] وجود دارند که او را از امر خدا [که براي هر عملي عکسالعملي فوري است، به لطف مهلت در مدّت عمر] حفظ ميکنند، مسلماً خدا وضعيت هيچ قومي را تغيير نميدهد [=شرايط بد يا خوبشان را عوض نميکند] مگر آنچه را که به نفسشان مربوط ميشود [=شخصيت و شيوة زندگي خود را] تغيير دهند،و هرگاه خداوند بر مردماني [به سبب تبهکاريشان] بدي خواهد [تا آنها را به کيفر اعمالشان برساند]، ازگردانندهاي بر آن [عذاب] وجود ندارد و در برابر خدا سرپرستي نخواهند داشت.
______________
- آية 53 سوره انفال (8:53) نيز بيانگر همين حقيقت است [ذَلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ].
تفسیر بازرگان
تفاوت زوال نعمت با آزمایش و ابتلا
زوال نعمت را اينچنين فرمود كه ما نعمي را كه به شما داديم آن عزت آن امنيت و آن حيثيت و عز و آبروئي كه به شما داديم از شما نميگيريم مگر اينكه شما عمداً با سوء اختيار خود مقدمات زوال اين نعمت را فراهم بكنيد و آن هم گناهان مخصوص است
اصل اينكه گناهان في الجمله باعث زوال نعم هستند در دعاي شريف كميل هست «اللهم اغفر لي الذنوب التي تغير النعم» پس معلوم ميشود بعضي از گناهان نعمتها را برميگرداند پس اين هست،
قرآن كريم اصل را بيان ميفرمايد كه ان الله لايغير ما بقومٍ حتي يغيروا ما بأنفسهم كه كارها قسمت مهم از درون شروع ميشود آن جان است كه اگر آلوده شد زمينة زوال نعمت را فراهم ميكند و انسان هم اگر ستم ميكند و يا گناه ميكند و يا اسراف ميكند بر خويشتن خويش ستم ميكند
اگر كسي از درون تيره شد زمينة زوال نعمت را خدا فراهم ميكند آن كه نعمت است در حقيقت والا آنچه كه به نام وسائل رفاه و آسايش است اينها را در سورة فجر فرمود اينها آزمايش است اينها كه نعمت نيست ما مردم را همواره ميآزمائيم بعضي را مبتلا به مرض ميكنيم بعضيها را مبتلا به سلامت ميكنيم انسان سالم مبتلاي به سلامت است تا از اين امتحان خوب فراغت پيدا بكند
پس دو تا حرف است يك وقت است كه نعمت را ميخواهند بگيرند يك وقت است كه ميخواهند بيازمايند.
همة شئون زندگي ما ابتلاست و امتحان الهي است و اگر آن نعمت راستين را كه قرآن روي آن تكيه ميكند آن را نعمت ميداند آن امنيت را, آن عزت را, آن صلاح را و امثال ذلك را خدا به كسي داد بخواهد سلب بكند تا آنها تغيير روحيه ندادند و در جانشان تيرگي پيدا نشد اين نعم الهي از اينها سلب نميشود
در حال آزمايش براي افرادي كه در اين مكتب تربيت شدند كه لكيلا تأسوا علي مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم كه هم در سخنان اميرالمؤمنين است هم در كلمات امام سجاد عليه السلام است كه فرمود زهد راستين را خداي سبحان در دو كلمه خلاصه كرده فرمود زهد آن است كه اگر دنيا رو كرد خوشحال نشويد برگشت نگران نباشيد چون هر دو آزمايش است زاهدي اينچينين در هر دو حال ميگويد خدا را شكر ميكنيم
آنگاه اگر خداي متعال نعمتي را بخواهد از يك كسي سلب بكند توفيقي را بخواهد از كسي بگيرد آن وارستگي را از كسي بخواهد بگيرد آن صفاي ضمير را از كسي بخواهد بگيرد اين در اثر بدرفتاريها و گناههاي اوست اين نعم را بخواهد سلب بكند آن است يك وقت است به عنوان امتحان است اگر بخواهد به عنوان امتحان باشد در برابرش چيز ديگر ميدهد اين سلب مطلق نيست يك وقت است نه به عنوان كيفر است
اعمال انسان چگونه با نظام عالم مرتبط است؟
سرش آن است كه انسان و اعمالي كه از انسان صادر ميشود جداي از نظام آفرينش نيست انسان كه يك موجود جداي از نظام خلقت نيست تا اينچنين توهم بشود كه ايمان و تقواي او چه نقشي دارد در حوادث روز,انسان يك موجود جدا و گسيختهاي از عالم نيست تا توهم بشود كه صلاح او چگونه باعث نزول بركات ميشود يا چگونه نماز استسقا باعث بارش باران خواهد شد يا چگونه دعا نظام را عوض ميكند انسان يك واقعيتي است در كنار ديگر واقعيتها مجموعاً يك واقعيت يك حقيقت خواهند بود آن خدائي كه جهان و انسان را آفريد دو چيز گسيخته و منقطع از هم كه نيافريد تا گفته شود حسنات و سيئات انسان چه تأثيري در فضا و نظام آفرينش دارد
يك رسالهاي مرحوم بوعلي دارد براي اثبات اينكه بين اعمال امت و حوادث روز فاصله نيست يك سخن بلندي را در الهيات شفا دارد
لذا در قرآن كريم به عنوان يك اصل در دو جا فرمود ان عدتم عدناان تعودو نعد شما برگرديد لطف ما برميگردد شما عوض شويد لطف ما عوض ميشود
اينطور نيست كه شما هر كاري انجام بدهيد حوادث و بركات عالم همانطور راه خودش راادامه بدهد و هيچ كاري هم با شما نداشته باشد اينطور نيست مسئلة كيفر و عقاب حسابش در قيامت جداست اما در مسئلة زوال نعمت و امثال ذلك هم در دنيا با اعمال شما مرتبط است
آيا بين فساد يك جامعه با سخط الهي و عذاب الهي يك تلازم ضروري و قطعي است و همچنين بين فساد و تباهي يك فرد با عذاب و غضب الهي دربارة خصوص همان فرد تلازم ضروري است؟
اين هم نه برهان عقلي بر ضرورت او اقامه شده نه دليل نقلي بر ضرورت او اقامه شده در حد تهديد هم عقل دلالت ميكند و هم نقل اما در حد ضرورت اثباتش مشكل است.
ملازمهاي نيست نه بين عمل فرد و عذاب دنيوي نه بين عمل جامعه و عذاب دنيوي كه اگر يك جامعهاي فاسد شدند بالضروره و قطعي در دنيا اينها را كيفر بدهند
ممكن است در دنيا كيفر بدهند ممكن است در آخرت كيفر بدهند ممكن است هم در دنيا هم در آخرت اما بالضروره حتما اينها را در دنيا بگيرند و مواخذه كند چنين برهاني اقامه نشده است
بله و ان تعودوا نعد در حد تهديد هست و آيه سورة شوري نشانة وعدة الهي است به عفو فرمود و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير از بسياري از لغزشهاي شما خداي متعال عفو ميكند
اگر يك همچنين آيهاي به ظهور دلالت دارد بر عفو، نميشود گفت بالضروره حتما هر كسي كه معصيت كرد خدا در دنيا او را مواخذه ميكند ممكن است در دنيا او را مواخذه كند ممكن است در آخرت ممكن است هم دردنيا هم درآخرت پس يكي از محتملات اين است كه فقط در آخرت مواخذه كند در دنيا مواخذه نكند.
بين صلاح فرد و تقواي فرد با نزول بركتهاي دنيائي تلازمي نيست ممكن است يك انساني باتقوا باشد مانند يك آدم بيتقوا از مواهب الهي برخوردار باشد يكسان باشند يا احياناً يك كمي پائينتر باشند چنين تلازمي نيست كه اگر يك كسي باتقوا بود اوضاع دنيوي او هم خوب باشد و شايد مصلحت دراين باشد زيرا اگر هر كسي باتقوا بود وضع مالياش هم خوب بود كه آن فضيلت و لطافت تقوا از بين ميرفت, بنابراين از اين طرف پس تلازم نيست چه اينكه اگر كسي هم به خيال اينكه خودش ميتواند از مواهب جهان امكان بهره بگيرد منهاي آخرت خودش دنيا طلب كند اينطور نيست كه دنيا خواه به دنيا برسد اينطور نيست كه روزيها را به تصميم اشخاص تقسيم بكنند
به متقین وعدة كرامت و بركت داد نه وعدة رفاه و آسايش و پرخوري. فرمود اگر مؤمن باتقوا باشيد ما حيثيتتان را حفظ ميكنيم بركات به شما ميدهيم نه از باب استدراج اموالتان را فراوان بكنيم كه گرفتار تكاثر بشويد شما را از كوثر برخوردار ميكنيم نه گرفتار تكاثرتان بكنيم
ولي دربارة عدهاي تهديد فرمود فرمود آنهائي كه رو به گناه رفتند ما آنها را گرفتار تكاثر ميكنيم سرگرمشان ميكنيم به مال فراوان تا عصيانشان و طغيانشان روزافزون بشود تا آنها را سخت بگيريم
تفسیر تسنیم
از ابى عمر و مدائنى از امام صادق (عليه السّلام ) روايت كرده كه فرمود: پدرم همواره مى فرمود: خداوند قضاى حتمى رانده كه از هيچ بنده اى نعمتى را كه به او ارزانى داشته از او سلب نكند، مگر آنكه خود بنده كارى كند كه مستوجب سلب نعمت شود، در آن صورت آن نعمت را بخاطر آن گناه سلب مى كند، و اين همانست كه در قرآن كريم فرموده : ((ان اللّه لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم ))
ايا در صورت فساد قومي، عذاب حتمي است؟
اين بود آنچه ، از ظاهر آيه درباره ملازمه ميان شيوع صلاح در قومى ، و دوام نعمت برايشان استفاده مى شود و اما اينكه اگر فساد در قومى شايع شود و يا از بعضى از ايشان سربزند نقمت و عذاب هم برايشان نازل مى شود آيه شريفه از تلازم ميان آنها ساكت است ، نهايت چيزى كه از آيه استفاده مى شود اين است كه : خداوند وقتى روش خود را تغيير مى دهد و عذاب مى فرستد كه مردم رفتار خود را عوض كرده باشند، البته اين مطلب امكان دارد نه اينكه به فعليّت درآوردنش واجب باشد زيرا اين از آيه استفاده نمى شود، و بهمين جهت سياق را تغيير داده مى فرمايد: ((و اذا اراد اللّه بقوم سوء فلا مرد له )) با اينكه اگر مى خواست سياق را تغيير ندهد بايد مى فرمود: ((حتى يغيروا ما بانفسهم فيريد اللّه بهم من السوء ما لا مردّ له - تا آنكه مردم رفتار خود را عوض كنند كه در اين صورت خداوند آنگونه بدى را براى ايشان خواسته است كه احدى نتواند آن را جلوگير شود.
مؤيّد اين معنا هم آيه ((و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير)) است كه صريحا دلالت مى كند بر اينكه پاره اى از تغييرات خدا در هنگام پاره اى از تغييرات مردم ، اجراء نمى گردد، و خدا مردم را در آن تغييرات عفو مى فرمايد
تفسير الميزان
كلمات كليدي: تغيير قوم امت نفس نعمت