خلاصه تفسیر ایات 36-40 سوره انعام از تفسیر تسنیم (ایت اله جوادی آملی)
فرمود: ﴿انَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُونَ﴾ اينها كه مردهاند خب خدا با اينها چه ميكند؟
فرمود اينها كه امواتاند خدا در قيامت به حساب اينها ميرسد ﴿وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ يعني «هولاء موتي» و اينها را خدا در قيامت به كيفرشان ميرساند پس يك اصل اين است كه انسان ممكن است در اثر تبهكاري و سياهدلي كم كم رفته رفته بميرد حقيقتاً اين اصل كلي، عدهاي كه در حجاز به سر ميبردند مشمول اين اصلاند اين ميشود صغري. فرمود آن كبراي كلي را بر اينها تطبيق بكن اينها واقعاً مردهاند اين دو، تو ﴿مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ﴾ بايد اينها را مكرر دعوت بكني اين سه، ديگر غمگين هم نباش از آن به بعد هم پيغمبر ديگر غصه نداشت حزني نداشت.
فرمود: «والذين لا يسمعون» موتايند ﴿وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ «يوم القيامه» وگرنه صدر و ساقهٴ آيه كه به هم مرتبط نخواهد شد خب ﴿إِنَّما يَسْتَجيبُ الَّذينَ يَسْمَعُون﴾ و ﴿الَّذينَ يَسْمَعُون﴾ تكليفشان چيست بالأخره؟ فرمود: «و الذين لا يسمعون» موتايند ﴿وَ الْمَوْتي يَبْعَثُهُمُ اللّهُ﴾ «يوم القيامه» ﴿ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾ آنگاه همين مردهها، همين مردهها ميگويند كه چرا خدا آيه نازل نكرده؟ اينها اصلاً آن قدر لجوجاند كه به جاي فعل معلوم فعل مجهول ذكر ميكنند يا به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) رسوبات جاهلي در اينهاست يا سمومات افكار تفويض يهوديت در اينهاست دو تا عامل در اينها بود اينها چون ميگفتند خدا هست «الله كل عالم» را آفريد يك ﴿رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ هست، «رب الأرباب» است دو، اما كارهاي جزئي را به ارباب متفرقه سپرده، ادارهٴ شئون حيات و ممات، سلامت و مرض، فقر و غناء اينها را به آلهه و ارباب خاص تفويض كرده و اين آلهه و ارباب خاص را ما عبادت ميكنيم تا اينها كه در اين كار استقلال دارند شفيع ما باشند سود و زيان ما را تامين كنند از خدا كاري ساخته نيست همين رسوبات را يهوديها كه قايل به تفويض بودند داشتند كه ميگفتند: ﴿يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ﴾ روي تفكر جاهلي از يك سو، رو تفكر تفويض يهوديت از سويي ديگر اينها ميگفتند چرا آيه بر او نازل نشده معتقد بودند كه خدا توان انزال آيه را ندارد ، خب اينها اولاً فعل مجهول آوردند فعل معلوم نياوردند يك، و ثانياً معتقد بودند كه چون يدِخدا بسته است كاري از او ساخته نيست و خواستار معجزههاي پيشنهادي بودند آنگاه ذات اقدس الهي به هر دو سؤال اينها پاسخ داد ﴿قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ﴾ بنا بر اينكه اين تنزيل مسئلهٴ تدريج را هم بفهماند در قبال «انزال» كه دفعي است
﴿اِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلي أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ﴾ خيلي از اينها نميدانند كه اگر آيات پيشنهادي نازل بشود و اينها همچنان لجاجت بورزند به حيات آنها خاتمه داده خواهد شد
اينكه ذات اقدس الهي اسم ظاهر آورده تا روشن كند اگر ذاتي الله بود يقيناً قدرتش مطلق است ﴿قلْ إِنَّ اللّهَ قادِرٌ عَلي أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً﴾ پس اگر اشكال در قدرت خداست خدا قادر مطلق است اگر پيشنهاد شما بخواهد عملي بشود خدا حكيم است كار گزاف نميكند
﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾
يعني هيچ جنبندهٴ زميني و هيچ پرندهٴ آسماني نيست مگر اينكه آنها امتهايي هستند مانند شما و در كتاب آفرينش چيزي تفريط نشده، طرد نشده نقصان در كتاب آفرينش راه ندارد بعد همهٴ اين دواب و طيور مثل همهٴ انسانها به طرف ذات اقدس الهي محشور ميشوند كلمه دابّه كه به معني جنبنده است اختصاصي به انعام هر جنبندهاي را شامل ميشود انسان هم جزء دواب محسوب ميشود يعني جنبده و براي اينكه منظور از اين طائر اين مشخص بشود كه طائر در مقابل جنبدهٴ زميني است و منظور از طائر آن پرنده هوايي است فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ﴾ چون گاهي طائر بر موجود سريع السير اطلاق ميشود كه سرعت سيرش به منزلهٴ طيران است براي اينكه معلوم بشود مقصود از اين طائر موجود هوايي است نه مقصود از طائر موجود سريع السير فرمود: ﴿وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ﴾ با دو بالش پرواز ميكند معلوم ميشود كه منظور از اين طائر موجود سمايي است .
خب فرمود همان طور كه شما انسانها امتايد موجودات هوايي هم امتاند موجودات زميني هم امتاند جانوران زميني و جانوران هوايي مثل شما امتاند امت به گروهي ميگويند كه مقصد و مقصود واحدي دارند اگر عدهاي در يكجا جمع شدند صرف اجتماعشان در يك مكان يا صرف اجتماعشان در يك زمان باعث نميشود كه اينها بشوند امت اگر هدف واحدي قصد واحدي ائتمام به امام واحدي در پيشرو اينها و در اَمام اينها مقصد و مقصودي واحدي باشد چنين گروهي را ميگويند
خب پس يك سلسله موجودات پراكندهاي كه فقط در يك زمان يا در يك زمين گرد هم آمدند امت نيست فرمود همان طوری كه شما انسانها امت هستيد پرندههاي هوايي هم امتاند و جنبندههاي زميني هم امتاند.
مطلب بعدي آن است كه مقصد انسان و مقصود انسان حَشر اوست كه انسان به طرف حشر حركت ميكند مقصد و مقصود انسان اين نيست كه آن ساختار درونياش را تأمين كند بعد بميرد كه اين ميشود باطل. اينكه امت نيست امت يعنی مقصودي دارد اگر انسان با مردن نابود بشود ميشود باطل و اين نظام ميشود لعب و لهو چون انسان با مردن باطل نميشود بلكه مرگ هجرت است و مقصدي دارد كه در آن مقصد به. مقصود خود ميرسد جنبندهها هم اينچنيناند و پرندههاي هوايي هم اينچنين لذا در ذيل آيه فرمود: ﴿ثُمَّ إِلي رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ﴾
مطلب ديگر آن است كه حشر دو قسم است يك حشر اكبر است كه همهٴ موجودات در حشر اكبر به طرف خدا حركت ميكنند ﴿أَلا إِلَي اللّهِ تَصيرُ اْلأُمُورُ﴾ اينگونه از آيات دلالت ميكند هيچ امری نيست مگر اينكه به طرف خدا صيرورت دارد از اين معنا دقيقتر آياتي است كه كلمه «الي» هم ندارد در آن آيات دارد كه الله مسير اينها است اگر مسير مصدر ميمي شد به اين معنا خواهد شد كه صيرورت اينها لقاء الله است نه سير اينها خب اين جزء آياتي كه حشر اكبر را ثابت ميكند و اين طايفه از آيات كه حشر اكبر را ثابت ميكند تحول و شدن را به لقاي حق تأمين ميكند زير مجموعه فراواني دارد زير مجموعه اين طايفه از آيات حشر اكبر را ثابت ميكند اين است كه ﴿وَ اْلأَرْضُ جَميعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيّاتٌ بِيَمينِهِ﴾ ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ اينها تك تك بعضي دربارهٴ زمين است بعضي دربارهٴ آسمان است بازگو ميكند.
بحث دربارهٴ حشر حيوانات نشان ميدهد كه آنها از يك ادراكي برخوردارند .در حيوانات شهوت و غضب بيشتر از انديشه و فكر است نه اينكه اصلاً در آنها فكري نيست براي اينكه در قرآن كريم براي حيوانات انديشه و شعوري قرار داد
﴿وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا صُمُّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ﴾
آنها كه آيات الهي را تكذيب كردند نپذيرفتند اينها در حقيقت گوش شنوا ندارند و زبان گويا هم ندارند اينها در ظلمتها فرو رفتهاند دربارهٴ اينكه بعضيها صماند و بكماند و عمي آيات قرآن كريم چندين طايفه و چندين دسته است دربارهٴ خصوص منافق فرمود همهٴ اين كمالات را اينها از دست دادند هر سه رذيلت را دارا هستند يعني ﴿صُمُّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ﴾ يك عده سميعاند و بصيراند و عاقل اين مجاري را به كار ميبرند و بهرهبرداري ميكنند يك عده به وسيلهٴ سيّئات جلوي مجاري را ميگيرد اين سمع و بصر و فواد را ميبندند .﴿خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِمْ وَ عَلي سَمْعِهِمْ وَ عَلي أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ﴾ شد .
گاهي افراد سخن از منافق نيست سخن از رهبران كور و رهروان كور است كه اينها را در سورهٴ مباركهٴ«حج» اشاره كردند بعضيها كوركورانه تابعاند بعضي كوركورانه متبوع. آنها كه كوركورانه تابعاند صماند آنها كه كور كورانه مطبوعاند بكماند يعني آنكه بايد حق را بگويد نميگويد آنكه بايد حق را بشنود نميشنود
﴿قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السّاعَةُ أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين ﴿40﴾
﴿قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ﴾ اين ﴿أَرَأَيْتكُمْ﴾ به معناي «اخبرني» است وگرنه اين فعلي نيست كه «تا»ي او «تا»ي خطاب باشد چون دو تا علامت خطاب در يك فعل جمع نميشود .اين ﴿أَرَأَيْتَ﴾ به معناي «اخبرني» است نه آيا ديدي به دليل اينكه ﴿كم﴾ كه ضمير خطاب است در كنارش آمده و لذا تاي ﴿أَرَأَيْتكُمْ﴾ تاي خطاب نيست ﴿أَرَأَيْتَكُمْ﴾ يعني «اخبروني» نه يعني آيا ديدي خب. ﴿أَرَأَيْتَكُمْ﴾ «اخبروني» من از شما استخبار ميكنم ﴿إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ﴾ اگر عذاب خدا آمد چه ميكنيد؟ چه كسي ميتواند دفع كند كه نگذارد عذاب خدا بيايد چه كسي ميتواند رفع كند نگذارد عذاب خدا بماند؟ اگر خواستيد عذاب نيايد يا عذاب آمده برگردد دفعاً يا رفعاً بايد از خدا بخواهيد از بتها كاري ساخته نيست . ممكن است بخشي از اينها روي فرض باشد براي اينكه آنها كه منكر توحيدند و قائل به ﴿عَذابُ اللّهِ﴾ هم كه نيستند . فرمود «أخبروني» مثل همين اين فرضهاي كه انسان بازگو ميكند و به فطرت يا به آن بديهيّات اوليه تكيه ميكند ميفرمايد كه اگر خدا بخواهد شما را عذاب بكند چه كسي مشكل شما را حل ميكند از اين بتها كاري ساخته است؟ از اين بتها كار ساخته نيست براي اينكه شما خودتان تجربه كرديد شما در حوادث فراوان تجربه كرديد كه از اين بتها كاري ساخته نيست به الله رو آورديد.
چون در حوادث ديگر اينها فقط شركا را ميخواستند هرگز نميگفتند الله لذا مفعول بر فعل مقدم شد ﴿أَ غَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ﴾ چون هميشه غير خدا را ميخواستند همان طور كه يك موحّد ميگويد «لا اله الا الله لا شريك له» يك مشرك هم ميگويد «لا اله الا الصنم لا اله الا الوثن». اگر سخن از خالق بود «لا خالق الي الله» او را تصديق ميكردند آن كه اثر تربيتي دارد مسئله ربوبيّت است يعني آنكه ارتباط تنگاتنگ بين بشر و اوست مربي اوست, رازق اوست, شافي اوست, ضار اوست, نافع اوست, حسابرس اوست, هادي اوست آنكه ارتباط تنگاتنگ انسان با او دارد او خداست اين محور دعوت بود وگرنه از همان اول اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مشركين ميگفت كه «قولوا لا خالق الا الله» خب همه ميگفتند چه اينكه ﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾ پس مشكل توحيد خالقي نيست مشكل آن است كه انسان بفهمد در برابر چه كسي مسئول است بايد چه بكند هم مسئله دين او تأمين است هم مسئله آخرت. ⃣لذا خدا اين مفعول را بر فعل مقدم داشت فرمود هميشه غير خدا را ميخواستيد لاغير. الآن هم غير خدا را ميخواهيد؟ يا الآن خدا را ميخواهيد و لاغير. و معناي مشرك اين نيست كه گاهي خدا گاهي غير خدا .يا هم خدا هم غير خدا . معناي مشرك اين است كه اين سمت ربوبيّت و تدبير و تربيت كه برای خداست كلاً اين را به اوصان و وثن ميدهند سمتي كه براي خداست به غير خدا ميدهند اين معني شرك است وگرنه آنكه هم خدا و هم غير خدا را در نظر ميآورد آن ريا كار است نه مشرك.